عهد با چشم پر از مهر تو ما میبندیم
کوله بار سفری تا به خدا میبندیم
قبله آنجاست که اقبال دل آن سو باشد
پس اقامه به سوی کرببلا میبندیم
بست فطرس پر ما را به پر قنداقت
ما پر خویش به امید شفا میبندیم
تا ابد بنده و پا بست تو ما میمانیم
دل بر آن زلف پریشان و رها میبندیم
ما حبیبیم که چون پیر غلام تو شدیم
سرختر در یم خون باز حنا میبندیم
باز بر بام تو بنشسته و پر میگیریم
روزی از نو شده و عشق ز سر میگیریم