اشعار شب چهارم محرم روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها *** قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک دم سپر شوند برای برادرش خون عقاب در جگر شیرشان پر است از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند آیینه ای که آه نسازد مکدرش واحیرتا که این دو جوانان زینب اند یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟ با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش یک دست,گرم اشک گرفتن ز چشم هاش مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت تا که خدا نکرده مبادا برادرش ... زینب همان شکوه که ناموس غیرت است زینب که در مدینه قرق بود معبرش زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است از بس که رفته این همه این زن به مادرش زینب همان که زینت بابای خویش بود در کربلا شدند پسرهاش زیورش گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات وقتی گذشته بود دگر آب از سرش |
حسن لطفی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعارشهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله |
|
اشعار شب چهارم محرم اشعار روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها *** دوباره در دل من خیمهی عزا نزنید نمک به زخم من و زخم خیمهها نزنید شکستهتر ز منِ پیر دیگر این جا نیست مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان میان این همه لبخند دست و پا نزنید خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان فقط نه این که دو بیکس، دو تشنه را نزنید که در برابر چشمان مادری تنها سر دو تازه جوان را به نیزهها نزنید |
|
یکشنبه 1391/08/28بانی: روضه دار | |
طبقه بند |
علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب چهارم محرم،اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله |
|
اشعار شب چهارم محرم روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها *** بهترین بنده ی خدا زینب هل اتی زینب ، انمّا زینب ریشه ی صبر انبیا زینب زینبا زینبا و یا زینب بانی روضه های غم زینب تا ابد مبتلای غم زینب گفت ای مصطفای عاشورا ای فدای تو زینب کبری تو علی هستی و منم زهرا پس فدای تمام پهلوها سر خواهر فدای این سر تو همه ی ما فدای اکبر تو گفت ای شاه ما اجازه بده حضرت کربلا اجازه بده جان این بجه ها اجازه بده جان زهرا اجازه بده قبل از آنکه سر تو را ببرند این سر خواهر تو راببرند من هوای تو را به سر دارم به هوای تو بال و پر دارم از غریبی تو خبر دارم دو پسر نه ، دو تا سپر دارم زحمتم را بیا به باد مده اشتیاق مرا به باد مده در دل خیمه خسته اند این دو سر راهت نشسته اند این دو دل به لطف تو بسته اند این دو با بزرگان نشسته اند این دو این دو با یار تو بزرگ شده اند با علمدار تو بزرگ شده اند در کرم سائلی به دست آور زین دو تا حاصلی به دست آور سپر قابلی به دست آور تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد نظرت هم اگر نمی باشد ای فدایت تمامی سرها سر چه باشد به پای دلبرها از چه در اشتیاق خواهر ها تو نظر می کنی به دیگرها آخرش یا اجازه می گیرم یا همین کنج خیمه می میرم ای برادر اشاره ای فرما ذوقشان را نظاره ای فرما رد مکن راه چاره ای فرما لااقل استخاره ای فرما شاید این بچه های من بروند شاید این دو به جای من بروند زار و گریان مکن مرا جانا ردّ احسان مکن مرا جانا مو پریشان مکن مرا جانا باز طوفان مکن مرا جانا ورنه نیزه به دست می گیرم جان هر آنچه هست می گیرم تو اگر مبتلا شوی چه کنم ؟ پیش چشمم فدا شوی چه کنم ؟ پیش من سر جدا شوی چه کنم ؟ کشته ی زیر پا شوی چه کنم؟ وای اگر حنجرت شکسته شود پیش من پیکرت شکسته شود |
|
یکشنبه 1391/08/28بانی: روضه دار | |
طبقه |
محمد سهرابی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعارشهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله |
اشعار شب چهارم محرم روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها *** گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست باشد محل نده قسم مرتضی که هست وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست چادر نماز حضرت خیر النسا که هست یک گوشه مینشینم و حرفی نمیزنم بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزهات زینب نمرده شانه دارالشفا که هست قربانیان خواهر خود را قبول کن گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست گفتی که زن جهاد ندارد برو برو لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست خون را بیا به دست دو قربانیام بکش تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمیکنم بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست |