loading...
اشعار اهل بیت (ع)
یک دم از خانه ی ارباب جدایی... هیهات!
حال و روز سگ اگر خوب اگر بد بشود
این محال است فراموش کنی نوکر را
یا که راه کرمت گاه به ما سد بشود 
تو صلاح همه را بهترشان میدانیی
این مهم نیست گدا هرچه بخواهد بشود
این محال است که در لطف شما شک بکنم
تا ابد نیز اگر حاجتمان رد بشود...!

با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید از آن «در» شروع شد

مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد
دل شوره های زخمی خواهر شروع شد

باور نداشت آتش آن اتفاق را
تا عصر روز حادثه باور شروع شد

جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه
تکرار قصه ی در و مادر شروع شد

اینجا بجای میخ در و قامتی کبود
اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد

زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست
حالا که سوگواری حیدر شروع شد
نه باورم نمی شود این سطر "ناحیه"
والشمرُ جالسٌ ... سر و خنجر ... شروع شد

می خواستم تمام کنم شعر را، نشد
یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شد

خورشید روی نیزه شد و آسمان گرفت
زینب گریست ... خنده ی لشکر شروع شد
::
اینها گذشت ...
چفیه و سربند را که بست،
تا بوی سیب در دل سنگر شروع شد،
رفتند دسته های عزایی که راهشان
با « انتقام سیلی مادر » شروع شد

در موج خون به سمت حرم سینه زن شدند
رنگین شد این غزل دم آخر، تمام شد

شاعر : محمد میرزایی

 منبع : کتاب عقیق

می روم از کربلا جا می گذارم پیکرت
می کنی همراهیم از روی نیزه با سرت
بر سفارشهای تو جان اخا کردم عمل
در ره دشوار آن خم گشته قد خواهرت
هر زمان یاد آورم آتش بگیرم از درون
خنجر شمر لعین شد آشنا با حنجرت

ناله ای در قتلگه آمد به گوشم آشنا
گوئیا صاحب عزای قتلگه شد مادرت
من به قربان تن عریان خاک افتاده ات
پس چه شد پیراهنی که داد بر تو خواهرت
من فدای جمله ی اعضات،انگشتت کجاست
برده آیا ساربان ،انگشت با انگشترت
بعد تو از آتش کین خیمه هایت سوختند
جانیان کردند غارت گوشوار دخترت
اشتران بی کجاوه مرکب ما گشته اند
سخت اوضاعی شده بر خواهر غم پرورت
پیش از این هرگز نمی شد باورم آید دمی
قسمتم گردد اسارت از عدوی کافرت
می برندم کوفه ای که بوده منزلگاهمان
کوفه ای که حاکمیت کرده در آن حیدرت
راه ورسم کوفیان صبر وقرارم برده است
یاور قرآنی ام شو تو به راس انورت

شاعر : اسماعیل تقوایی

امان از دل زینب امان
چیده ز باغم لاله چین دو گل
مانده به جانم داغ این دو گل
کاش صیاد چنین کار نکند
بیش از این تیر به چند جا نکند
کاش بر حال من و این گلها
زینب از دور تماشا نکند
میروم اما ماندم از نفس
پر شده از درد زخم پیش و پس

باز بر چشم ترم می خندن
بر دل شعله ورم می خندن
یک قدم میروم و می بینم
همه از دور و برم می خندن
امان از دل زینب امان
چه خون شد دل زینب
شعله کشیدن بر جان حرم
غرق خونن شیران حرم
من بی تاب و ز پا افتاده
من تنها و دو خواهر زاده
مانده اما چسان خیمه روم
با دو بی سر دو حسینی زاده
بر سر دوشم پرپر نزنید
بر دل چاکم خنجر نزنید
این دو ماه شب نو زینبی اند
دو حسینی نسب و زینبی اند
این دو شهد عسل اهل حرم
دو ابالفضل و دو زینبی اند
ابکی علیکِ یا بنت علی
وفّقَکِ الله فی صبر جلی
در خزانی ترین فصل تنهایی
ابر چشمان من شد تماشایی
تا حرم می روم و سر به زیر و خجل
هر قدم می چکد از رخم خون دل
پشتم رو غصه تا کرده
در جانم ریشه وا کرده
جان بر لب و دل خسته و از غم لبالب ای وای زینب
شرمنده ام تا زنده ام از روی زینب ای وای زینب
از می عشقی که کس آن را ندید
بر مشام انبیا بویی رسید
مشقه آن بو تا دل را ربود
انبیا ، جبرئیل آمد فرود
بانویی دیدم سراپا نور بود
عاشقی دیدم سراپا نور بود
شور بود و شور بود و شور بود
تا شراب عشق با خود سر کشید
گفت آن مست خدا هل من مزید
عشق پیش پای او زانو زده
دست بر دامان آن بانو زده
در حریم قدس محرم زینب است
معنی عشق مجسم زینب است
آن که بر غم هست خاتم زینب است
نا خدای کشتی غم زینب است

شاعر : سید فرید احمدی

گوشه ی ویرانه روشن گشت بابا،باسرت
شمعی وپروانه سان گرد تو گردد دخترت
کاش می بودی گلاب اندر خرابه جان من
تا بشویم خون وخاکستر زراس انورت
صورتم نیلی وپهلو از لگد گشته کبود
شاد باشم گشته ام اینک شبیه مادرت

هرزمان نام تو  می بردم در طول سفر
قسمتم می گشت سیلی از عدوی کافرت
گر که می بینی هنوزم نیمه جانی باقی است
چون که می بودی سپربرمن همیشه خواهرت
کودک شامی که بر من طعنه می زد گو بیا
بین که بابا آمده گر که نباشد باورت
این چه وضعی است بابا بر سر ما آمده
شد اسارت قسمت ذریه ی پیغمبرت
گشته ام دلتنگ آغوش عمو عباس خود
گو چه آمد بر سر آن افسر نام آورت
هرزمان یاد آورم آتش به جانم اوفتد
روز عاشورای خونین و وداع آخرت
 با سر خود آمدی دیدار طفلان یتیم
در کجا باشد عزیز فاطمه پس پیکرت
بعد تو دیگر نخواهم زندگانی ای پدر
می کند جان رافدایی تو ،دخت مضطرت

شاعر : اسماعیل تقوایی

شرف، معیار ایثار حسین است
                                            هدف، آمال و افکار حسین است
به بیمار میان خیمه سوگند
                                            جهان بیمارِ بیمار حسین است

مگر مولای اهل دل غریب است
                                             ملائک هم هوادار حسین است
عزاداری اگر عزت همین است
                                             خدا  اوّل  عزادار حسین است

گنه کاران عالم را بگویید           که بخشیدن فقط کار حسین است

گرفتاران   فراوانند   اما               خوشا آن کو گرفتار حسین است

مکن تکیه به دیوار خلایق
                                             کرم در پشت دیوار حسین است
بدان علّت تماشایی است محشر
                                             علم دست علمدار حسین است

تعداد صفحات : 5

درباره ما
ناب ترین غزلهای مداحی Telegram.me/chayeheyat در ایتا هم با همین آی دی هستیم یاعلی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    توی اینترنت دنبال چی میگردی ؟
    نظرت راجع به این وبسایت چیه ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 478
  • کل نظرات : 72
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 13
  • آی پی امروز : 184
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 315
  • باردید دیروز : 86
  • گوگل امروز : 9
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 401
  • بازدید ماه : 708
  • بازدید سال : 18,780
  • بازدید کلی : 656,169
  • کدهای اختصاصی
    ناب ترین غزلهای مداحی Telegram.me/chayeheyat در ایتا هم با همین آی دی هستیم یاعلی
    معرفت

    معـــرفـــــت


    ابوبكر حسيني

    سيد ابوبکر بن شهاب علوي حسيني حضرمي، نسب او به امام جعفر صادق عليه السلام مي رسد. او به سال 1262 ه. ق در قريه اي از بلاد حضرموت متولد شده و به سال 1341 ه. ق در حيدر آباد دکن از بلاد هند وفات يافته است.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    عطية بن سعد بن جناده ي عوفي

    نام عطيه، همواره در کنار نام جابر بن عبدالله انصاري مطرح مي شود که با هم پس ازشهادت امام حسين «ع » در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابينا شده بود، عطيه او را در اين زيارت همراهي مي کرد.بنا به برخي نقلها، هنگام بازگشت اهل بيت از سفر شام، در کربلا با جابر و عطيه برخورد کردند.عطية بن سعد بن جناده عوفي، از رجال علم و حديث شيعه بود.وي در زمان خلافت امير المؤمنين «ع » در کوفه به دنيا آمد.نام عطيه، به پيشنهاد آن حضرت بر وي نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود که حتي در کتب رجالي اهل سنت هم توثيق شده است.وي به جرم تشيع و هواداري علي «ع » از سوي حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستور حجاج، او را گرفتند و چون حاضر نشد علي عليه السلام را لعن کند، چهار صد تازيانه بر بدنش زدند و موي سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتي به کوفه بازگشت.در کوفه بود تا در سال 111 هجري در گذشت.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    قرينته النوائب

    همدم و همراه با مصيبتها. از القاب شريفه ي حضرت زينب سلام الله عليهاست.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    عبدالله بن عفيف ازدي

    او از طايفه ازد، ساکن کوفه و مردي ميان سال بوده است.او از نيکان و شجاعان، و زهاد و عباد و مجاهدين شيعيان محسوب مي شد.عبدالله چشم چپش را در جنگ صفين و چشم راستش را در جنگ جمل از دست داده بود و هميشه در مسجد اعظم کوفه عبادت مي کرد.طبق نقل تواريخ، بعد از شهادت امام حسين عليه السلام و مسلط شدن ابن زياد بر کوفه، طرفداران اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قلع و قمع شدند و ابن زياد، با کمال جسارت، روي منبر مسجد کوفه به اميرمؤمنان و فرزندان او عليهم السلام اهانت مي کرد که با عکس العمل شديد مردم، از جمله عبدالله بن عفيف روبرو شد که به فرمان ابن زياد به شهادت رسيد.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا
     
    دانشنامه عاشورا