loading...
اشعار اهل بیت (ع)

دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد

چشم حرامی با حرم رو به رو شد

بیا برگرد خیمه ای کس و کارم

منو تنها نگذار ای علمدارم

آب به خیمه نرسید فدای سرت فدای سرت فدای سرت

حسین قامتش خمید فدای سرت فدای سرت فدای سرت

از تو خبر دارم با دستای خونی

زهرا وساطت کرد تو میدون بمونی

تو که پیرم کردی ای پناه من

زمین گیرم کردی ای سپاه من

پیر شده برادرت فدای سرت فدای سرت فدای سرت

خون چشم خواهرت فدای سرت فدای سرت فدای سرت

 

اشكي بُود مرا كه به دنيا نمي دهم

اين است گوهری كه به دريا نمي دهم

گر لحظه اي وصال حببم شود نصيب

آن لحظه را به عمر گوارا نمي دهم

عمری بود كه گوشه نشيـن محبتم

اين گـوشه را به وسعت دنيا نمي دهم

در سينه ام جمال علي نقش بسته است

اين سینه را به سينه ي سینا نمي دهم

تا زنده ام ز درگه او پا نمي كشم

دامان او ز دست تمنّا نمي دهم

سرمايه ي محبت زهراست دين من

من دين خويش را به دو دنيا نمي دهم

گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا

يك ذره از محبّت زهرا نمي دهم

امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست

اين نقد را به نسيه ی فردا نمي دهم

در سايه ي رضايم و همسايه ي رضا

اين سايه را به سايه ی طوبي نمي دهم

 

 

«شعر امام زمان»

 

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن


گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم


گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم

 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی   دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد   کز دست بخواهد شد پایان شکیبایی
دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند   دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم   گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند   این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم   رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن و گل را بی روی تو رنگی نیست   شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی   و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم   لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست   کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده   تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد   شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

برای دانلود سبک روی بچه مشهد کلیک کنید یاعلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بچه مشهد

 

افتخاروم ایه که  بچه ی خاک مشهدوم  

عاشق پر زدنه کفترا دور گنبدم

 

 هروز هروز میام  

یک سلامی به اقام

مودوم و دلم خوشه که مولا هستش همیشه باهام

 

وقتی ناراحتوم میام جلو ضریحش

موگوم اقا بیا ای دستمه بگیرش

 

امده هموکه وقتی دلش میگیره

میه پیش اقاش حاجتشه  بگیره

 

گل باغوم رضا   باغ و بهاروم رضا

همه ی زندگیم چشم چراغوم رضا

.......................

خادمات هر روز مین صحنته جارو مزنن

همه ی گرفتارا مین بهت رو مزنن

 

هرکی کارش گیره 

یاهرکی که اسیره

میه پوشت پنجره  به قران  حاجتشه میگیره

 

رعیت و پادشاه مین دخیل مبندن

مشن عاشق تو تا جون درن و زندن

 

ندره فرقی که برت  گدا و سلطان

مثل تو ندیدوم به هیچ کجا بقران

 

همه هستم رضا   دل به تو بستم رضا

امدوم گدایی  بگیر تو دستوم رضا

 .................................

مگن هرکی که  مخه زودتر بره ب کربلا

باس بیه به مشهد پابوسیه امام رضا

 

صحن اسمال طلا  

یا زیر ایوون طلا

بگه یا امام رضا دخیلوم  بده بروم کربلا

 

نوکرت همیشه اقا به زیر دینه

توسرش بعد تو زیارت حسینه

 

رفتن کربلا عمریه ارزوشه

توی صحنت اقا شیش گوشه روبروشه

 

روبرومی رضا     چون ارزومی رضا

همه هستوم فدات    تو ابرومی رضا

1435

التماس دعا

 

     آنقدر در می‌زنم تا در برویم وا کنی
     رخصت دیدار رویت را به من اعطا کنی
 

                         بیش از این ما را گرفتار غم حجران مکن
                         ای لقاالله من رخسار خود پنهان مکن
 

                                             در تحیر مانده‌ام باید کجا جوییم تو را
                                             چون نسیم کوی خود ما را تو سرگردان مکن

     آنقدر در می‌زنم تا در برویم وا کنی
     رخصت دیدار رویت را به من اعطا کنی 
 

                         مرغ عشقم بسته در دامم هوایی نیستم
                         در قفس افتاده و فکر رهایی نیستم

                                             ای بهشت آرزو گر خوار ناچیزم ولی
                                             دل به عشقت داده‌ام فکر جدایی نیستم

روضه های زمین کربلا

 


 

من پاره‌ای از پیکر عرش خدایم

 

مــن کعبــه اهـل ولایم، کربلایم

 

خاکم ولی آغشته با خون حسینم

 

تا صبح روز حشر، مدیون حسینم

 

از روز اول خون آدم ریخت در من

 

دریای اشک از چشم عالم ریخت در من

 

از قلب من باب بلاها گشت مفتوح

 

می‌خواست در من غرق گردد کشتی نوح

 

در مـن خلیل الله پایش خورد بر سنگ

 

از خون پاکش این زمین را کرد گلرنگ

 

مـن در فـراتم اشـک اسمـاعیل دارم

 

مـن سایه‌بـان از بـال جبـراییل دارم

 

مـن انبیـا را شاهــدِ زخـمِ بلایـم

 

من یک جهان کرب و بلایم: کربلایم

 

تا بر حسین آغوش خود را باز کردم

 

از کعبه دل بـردم، بـه جنت ناز کردم

 

از اول خلقت کـه حـق بخشید بودم

 

آغوش خود بر یوسف زهـرا گشودم

 

بـا خاک خـود درمـان درد عـالمیْنم

 

خـاکم مپنداریـد، مـن شهـر حسینـم

 

مـن در درون، هجده بهشتِ یاس دارم

 

مـن در کنــار علقمـه، عبــاس دارم

 

مـن دور هفتـاد و دو لالـه پر گشودم

 

آغوش خـود را بـر علی‌اصغر گشودم

 

در مـن فـروغ حق تعــالی را ببینیــد

 

خــورشید زهــرا، مــاه لیلا را ببینید

 

در مـن عـلی‌اکبر ز زخــم بی‌شماره

 

شد مثل تسبیحی که بندش گشته پاره

 

مـن روضـۀ گـل‌های بی‌خـار حسینم

 

تـا صبـح مـحشر میهمــان‌دار حسینم

 

مهمـان مـن بینِ دو دریا تشنه جان داد

 

لب‌های خشکش را به هر نسلی نشان داد

 

مهمـان مـن بـا لـحن شیرین با حلاوت

 

می‌کـرد نـوک نیـزه‌ها قـرآن تــلاوت

 

مهمـان مـن چـون بسمل بی‌بال گردید

 

مانند قـرآن حرمتش پامال گردید

 

مهمان من در سینه دارد داغ یاران

 

دردا که شد با داغ یاران سنگ باران

 

مهمان من جز زخم در پیکر ندارد

 

مهمان من بـر پیکر خود سر ندارد

 

مهمـان من بزم عزا را دوست دارد

 

مهمان من اشک شما را دوست دارد

 

مهمان مـن بـر امت جدش دعا کرد

 

خون گلوی خویش را وقف شما کرد

 

مهمان مـن سـر در ره اسلام داده

 

از حلق خونین بـر شما پیغام داده

 

مهمان من زخمش لباسش بود بر تن

 

پیراهنش را هم به غارت برد دشمن

 

وقتی ز رگ‌های بریده خون فشانده

 

اول ســلامِ شیعیــانش را رسانده

 

فرمود چون نوشید آب سرد، یاران

 

بر من بریزید اشک چون ابر بهاران

 

"میثم" اگر چون آب در آتش بجوشد

 

حاشا کـه بی ذکـرِ حسین، آبی بنوشد

------------------------------------------------------
غلامرضا سازگار

تعداد صفحات : 9

درباره ما
ناب ترین غزلهای مداحی Telegram.me/chayeheyat در ایتا هم با همین آی دی هستیم یاعلی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    توی اینترنت دنبال چی میگردی ؟
    نظرت راجع به این وبسایت چیه ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 478
  • کل نظرات : 72
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 13
  • آی پی امروز : 65
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 106
  • باردید دیروز : 86
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 192
  • بازدید ماه : 499
  • بازدید سال : 18,571
  • بازدید کلی : 655,960
  • کدهای اختصاصی
    ناب ترین غزلهای مداحی Telegram.me/chayeheyat در ایتا هم با همین آی دی هستیم یاعلی
    معرفت

    معـــرفـــــت


    ابوبكر حسيني

    سيد ابوبکر بن شهاب علوي حسيني حضرمي، نسب او به امام جعفر صادق عليه السلام مي رسد. او به سال 1262 ه. ق در قريه اي از بلاد حضرموت متولد شده و به سال 1341 ه. ق در حيدر آباد دکن از بلاد هند وفات يافته است.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    عطية بن سعد بن جناده ي عوفي

    نام عطيه، همواره در کنار نام جابر بن عبدالله انصاري مطرح مي شود که با هم پس ازشهادت امام حسين «ع » در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابينا شده بود، عطيه او را در اين زيارت همراهي مي کرد.بنا به برخي نقلها، هنگام بازگشت اهل بيت از سفر شام، در کربلا با جابر و عطيه برخورد کردند.عطية بن سعد بن جناده عوفي، از رجال علم و حديث شيعه بود.وي در زمان خلافت امير المؤمنين «ع » در کوفه به دنيا آمد.نام عطيه، به پيشنهاد آن حضرت بر وي نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود که حتي در کتب رجالي اهل سنت هم توثيق شده است.وي به جرم تشيع و هواداري علي «ع » از سوي حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستور حجاج، او را گرفتند و چون حاضر نشد علي عليه السلام را لعن کند، چهار صد تازيانه بر بدنش زدند و موي سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتي به کوفه بازگشت.در کوفه بود تا در سال 111 هجري در گذشت.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    قرينته النوائب

    همدم و همراه با مصيبتها. از القاب شريفه ي حضرت زينب سلام الله عليهاست.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    عبدالله بن عفيف ازدي

    او از طايفه ازد، ساکن کوفه و مردي ميان سال بوده است.او از نيکان و شجاعان، و زهاد و عباد و مجاهدين شيعيان محسوب مي شد.عبدالله چشم چپش را در جنگ صفين و چشم راستش را در جنگ جمل از دست داده بود و هميشه در مسجد اعظم کوفه عبادت مي کرد.طبق نقل تواريخ، بعد از شهادت امام حسين عليه السلام و مسلط شدن ابن زياد بر کوفه، طرفداران اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قلع و قمع شدند و ابن زياد، با کمال جسارت، روي منبر مسجد کوفه به اميرمؤمنان و فرزندان او عليهم السلام اهانت مي کرد که با عکس العمل شديد مردم، از جمله عبدالله بن عفيف روبرو شد که به فرمان ابن زياد به شهادت رسيد.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا
     
    دانشنامه عاشورا