مرا ارام سازی با سرت وای عزیزم دلنوازی با سرت وای
زبس شیرین زبانی حرمله ام شده سرگرم بازی با سرت وای
****
غریبی پای اقبال تو میگشت عطش گرد پرو بال تو میگشت
بدیدم پشت خیمه ای علی جان کسی با نیزه دنبال تو میگشت
****
مسلما نند اما گبر هستند همه خندان ولی بی صبر هستند
گهی با پنجه گاهی با نیزه همه مشغول نبش قبر هستند
****
پدر با کودکی پرپر نشسته به روی خاکها مادر نشسته
رباب این را فقط تکرار میکرد سه شعبه در گلو تا پر نشسته
****
گلو بوسیدمو دیدم ندارد چنان زخمی زده برهم ندارد
بمیری حرمله با چشم دیدم که تیر تو زنیزه کم ندارد
****
پیر همه بود گرچه خود کودک بود صبرش به غریبی پدر اندک بود
میکرد به نی اشاره میگفت رباب ای کاش سر نیزه کمی کوچک بود
كاش اين قبر تو گم باشد و پيدا نشود
اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود
از تو گهواره اي مانده ببرندش غارت
ولي اي كاش سر راس تو دعوا نشود
گفته بودم بنشيني به سر تيغ پسر
كه به سرنيزه سر كوچك تو جا نشود
کاش با دیدن تو در همه ی راه علی
بيش از اين قامت خم گشته ي من تا نشود ؟
من هنوز از نگه حرمله ها مي ترسم
كاش ديگر كسي مشغول تماشا نشود
لب به گريه نكني باز اگر مي خواهي
بوسه ي چوب به لبهاي تو پيدا نشود
گر چه خاليست علي جاي تو در آغوشم
ولي بهتر كه زآغوشه ي زهرا نشود
غارت اينجا نه فقط درهم و دينار و زر است
كاش اين سوخته معجر زسرم وا نشود
ياسر مسافر
التماس دعا یاباب الحوائج