loading...
اشعار اهل بیت (ع)

دست بالا بردنش بامن اجابت با شما

عرض حاجت نیست لازم رفع حاجت با شما

مادرش زهراست هر کس یا حسینی گفته است

سر این موضوع و حکم این سیادت با شما

عصمت له را به دیده جای دادن با ولی

از ولایت پاسبانی و حفاظت با شما

با علی حس سر افرازی تو داری لاجرم

می کند احساس خوشبختی امامت با شما

بوسه بر دست تو دادن عادت پیغمبر است

چون که گردیده رسالت هم،رسالت با شما

راه توحید و صراط المستقیم فاطمه 

هر دو یک سمت است و یک سو پس هدایت با شما

خادمی در روضه ها امروز پای ما همه

دست گیری کردن از خادم قیامت با شما 

رشته های چادرت فردا به دادم می رسد

دست خالی آمدن با من کرامت با شما

نان به نرخ حضرت زهراست قوت غالبم

احتساب فطریه بامن (کفایت)با شما

کربلایی در بقیع احداث کردن پای ما

کربلای نوکر تحت لوایت با شما

تا تورا دارم ندارم اضطراب روز حشر

پس (خیال) راحت از ما و شفاعت با شما

شاعر: عليرضا وفائي

بالاترین عبادت ما کار نوکری ست

نوکر شدن زمینه ی فردای بهتری ست

ما سال ها اسیر کمالات دلبریم

او قرن ها مدرس احساس دلبری ست

من عِرق خانوادگی ام روضه های اوست

او شآن خانوادگی اش ذره پروری ست

شغل شریف زندگی ام کفشداری است

این عشق یادگار من از ارث مادری ست

با اشک روضه اش به مقامات میرسند

عشق حسین لازمه ی هر پیمبری ست

گریه کنان او همه از یک قبیله اند

قانون این قبیله حسینی و حیدری ست

با هر کسی که دست اخوت نمیدهیم

عشق حسینِ فاطمه شرط برادری ست

شاعر: حسن كردي

روسیاهم ولی تو را دارم ، ناله های مرا جواب بده

بی کس و کارم و گرفتارم ، سر و سامان به این خراب بده

از وجودم گناه می بارد ، پیکرم بوی معصیت دارد

کمکم کن شبیه "جون" شوم خوشبویم کن کمی گلاب بده

مثل حر و زهیر و مثل ایاز تو خرابم کن و دوباره بساز

نمی از کوثر و کمی هم خاک از وجود ابوتراب بده

من بهشت و جهنمم با توست، گریه و خنده و غمم با توست

تو حساب و کتاب و میزانی تو به این گریه ها ثواب بده

در ازای خودم خودت را و در ازای سرو حرم بده و ...

مستی ام را کمی زیاد کن و از می کوثری شراب بده

آخرش می خری مرا یا نه؟ کربلا می بری مرا یا نه؟

جان مولا چه می کنی آخر؟ کم به این نوکرت عذاب بده

اصلا آقا نبر تو مختاری، اختیار سرِ مرا داری

جان من را بگیر و در عوضش به دو چشمم دو قطره آب بده

بد حسابم ولی به نام شما من قسم می خورم که خوب شوم

امتحانش ضرر ندارد که فرصتی هم به بد حساب بده

شاعر: داود رحيمي

از نگاهت بهار می ریزد ، باغتان پس خزان ندارد که

همه ی سال در کنار منی ، با تو بودن زمان ندارد که

رشته ی زندگی نگاه شماست، لحظه ای این نگاه برگردد

مطمئنم که می روم از دست احتمال و گمان ندارد که

تو همان روح پاکِ یزدانی که در آدم دمیده شد آن روز

زندگی بی حسین ممکن نیست آدمِ بی تو جان ندارد که

من سراپا نیاز اما تو چشمه ی فیض تا ابد جاری

رحمتت واسعه چو اقیانوس انتها و کران ندارد که

از شما هر چه می رسد نیکوست، کمِتان از سرم زیاد بوَد

سرِ خوانِ کرامتِ تو نمک فرق با استخوان ندارد که

هیأتت از بهشت گیراتر، کودک و پیر و مرد و زن با هم

همه یک دست نامشان نوکر، عشق پیر و جوان ندارد که

تو شبیه خودت و یارانت مثل تو تا همیشه بی مانند

مثل این ماه هاشمی نسبت کل هفت آسمان ندارد که

من که قانع نمی شوم آخر لشکری که برا جنگ رود

طفلکِ شیر خوارِ شش ماه، کودک و نوجوان ندارد که

تشنگی...جنگ...تشنگی...برگشت...با دلی تنگ و با بهانه ی آب

باز جنگ و ... خدا به خیر کند، اکبر تو توان ندارد که

شاعر: داود رحيمي

اگر كه سر بدهم پای پرچم تو كم است

هزار بار بمیرم هم از غم تو كم است

فقط برای بیان غم غلام سیاه

هزار مثل لهوف و مقرم تو كم است

تو را به اشك كسی هیچ احتیاجی نیست

اگر چه زخم زیاد است و مرهم تو كم است

گدایی در این خانه را نفهمیده

كسی كه فكر كند واقعا كم تو كم است

میان این همه دیوانه محبت تو

درست نیست بگوییم آدم تو كم است

اگر تمامی عمرم فقط نفس بزنم

به پای اشك تو و نوحه و دم تو... کم است

هزار سال برای زیارتت كوتاه

برای درك عزایت محرم تو كم است

اگر تمامی انگشتها بریده شوند

به پای روضه انگشت و خاتم تو... كم است

شاعر: سعيد پاشازاده

حیف است که از عشق تو یک توشه نگیریم

حیف است که ما دامن شش گوشه نگیریم

خوب است که ما مثل تو ارباب بمیریم

حیف است از این قافله ره توشه نگیریم

زشت است از این قافله با فاصله رفتن

از خیمۀ سلطان کَرَم گوشه نگیریم

اینجاست که دل کاسۀ صبرش بسر آید

حیف است ز گیسوی تو یک خوشه نگیریم

خواهیم اگر بر تو شویم آینه، بایست

از بار گنه بر دل خود پوشه نگیریم

دست من و دامان تو یا قاضی الحاجات

ای کاش که در خیمه کنم با تو ملاقات

امسال مُرید علی اکبر شَوَم‌ای کاش

من نذر گلوی علی اصغر شوم‌ای کاش

از جان و جهان یکسره خواهم بگریزم

جزو سپه ساقی لشگر شوم‌ای کاش

با قاسم و عبداللهِ تو گَعده بگیرم

من در بدر آل پیمبر شوم‌ای کاش

مانند غلامِ سیَهَت بر سرِ دستت

من هم به دعای تو منور شوم‌ای کاش

نان و نمک سفرة تو باد حلالم

من ریزه خور خوان تو دلبر شوم‌ای کاش

هر لحظه به یا لَیتَنی این شعر بخوانم

با اهل حرم عهد کنم با تو بمانم

در عشق اقتدا به اویس قرن کنیم

این دیده را ز اشک، عقیق یمن کنیم

امسال هم تمام پس انداز گریه را

قسمت شده که خرج سیاهی زدن کنیم

 «حی علی العزای» خدا می‌رسد به گوش

باید لباس مشکی خود را به تن کنیم

یعقوب خون جگر شدهٔ چشم من بیا

گریه برای غارت یک پیرهن کنیم

هنگام غسل دادن من، روضه خوان بگو

هرگز نخواسته بدنش را کفن کنیم

او نوکر است، نوکر ارباب بی‌کفن

خوب است بوریا کفن این بدن کنیم

منظر دلهای ماست کرببلای حسین

مرغ دل ما زند پر به هوای حسین
یک نگه کربلا به بود از صد بهشت
جنت اهل دل است صحن وسرای حسین
دیدن باغ بهشت مژده به زاهد دهید
زاهد وحور وقصور ما و لقای حسین
تربت پاکش بود داروی هر دردمند
دار الشفای خداست کرببلای حسین
ملک سلیمان بود در نظرش بی بها
آنکه گدایی کند پیش گدای حسین
هرکه رود کربلا بوسه به خاکش زند
بشنود از قدسیان بانگ ونوای حسین
چون به عزا خانه‌اش پانهی اهسته نه
بال ملائک بود فرش عزای حسین
خنده کنان می‌رود روز جزا دربهشت
هرکه به دنیا کند گریه برای حسین
شاعر:هاشم شکوهی

در مقام اشک هر کس که شهودی داشته

کربلا را دیده در مقتل ورودی داشته

آهِ خواهر یک طرف، آهِ برادر یک طرف

کربلا تا نقش بندد تار و پودی داشته

بگذریم از آن عمودی که عمویی را گرفت

بگذریم از خیمه‌هایی که عمودی داشته

در کنار علقمه میراب‌ها هم دیده‌اند

بانویی قامت کمان روی کبودی داشته

سرو قد اکبر و عباس و عون و... بگذریم

هر فرازی را که می‌بینم فرودی داشته

هر چه پیکر‌هایشان سیر نزولی کرده است

سر به سر سر‌هایشان سیر صعودی داشته

مادر او مادر آب است و با دشنه حسین

تشنه جان داده در آن صحرا که رودی داشته

سود گوش پاره و انگش‌تر و سر واضح است

کشتن یک طفل شش ماهه چه سودی داشته

شاعر:سعید پاشازاده

‌ای که از روز ازل ما را جدا کردی حسین

یک نگه کردی و ما را مبتلا کردی حسین

حاجت دنیایی و عقبایی ما را که هیچ

حاجت پیغمبران هم روا کردی حسین

خون تو خون خدا خون نبی خون همه

تو تمام دهر را صاحب عزا کردی حسین

گر نبودی باب توبه تا قیامت بسته بود

باب رحمت را به روی ما تو وا کردی حسین

نان شبه حب دنیا باعث قتل تو شد 

تا بماند اصل دین خود را فدا کردی حسین

یاد دادی وقت فتنه جان نثاری واجب است

این چنین حق را ز باطل‌ها جدا کردی حسین

دشمنت هم دست خالی از کنارت برنگشت

تو کرم اندازهٔ لطف خدا کردی حسین

با لب خشکیده‌ات زیر فشار چکمه‌ها

مادرت شاهد بُوَد ما را دعا کردی حسین


موضوعات مرتبط: اشعار امام حسين(مناجات)

تعداد صفحات : 5

درباره ما
ناب ترین غزلهای مداحی Telegram.me/chayeheyat در ایتا هم با همین آی دی هستیم یاعلی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    توی اینترنت دنبال چی میگردی ؟
    نظرت راجع به این وبسایت چیه ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 478
  • کل نظرات : 72
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 13
  • آی پی امروز : 179
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 310
  • باردید دیروز : 86
  • گوگل امروز : 9
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 396
  • بازدید ماه : 703
  • بازدید سال : 18,775
  • بازدید کلی : 656,164
  • کدهای اختصاصی
    ناب ترین غزلهای مداحی Telegram.me/chayeheyat در ایتا هم با همین آی دی هستیم یاعلی
    معرفت

    معـــرفـــــت


    ابوبكر حسيني

    سيد ابوبکر بن شهاب علوي حسيني حضرمي، نسب او به امام جعفر صادق عليه السلام مي رسد. او به سال 1262 ه. ق در قريه اي از بلاد حضرموت متولد شده و به سال 1341 ه. ق در حيدر آباد دکن از بلاد هند وفات يافته است.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    عطية بن سعد بن جناده ي عوفي

    نام عطيه، همواره در کنار نام جابر بن عبدالله انصاري مطرح مي شود که با هم پس ازشهادت امام حسين «ع » در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابينا شده بود، عطيه او را در اين زيارت همراهي مي کرد.بنا به برخي نقلها، هنگام بازگشت اهل بيت از سفر شام، در کربلا با جابر و عطيه برخورد کردند.عطية بن سعد بن جناده عوفي، از رجال علم و حديث شيعه بود.وي در زمان خلافت امير المؤمنين «ع » در کوفه به دنيا آمد.نام عطيه، به پيشنهاد آن حضرت بر وي نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود که حتي در کتب رجالي اهل سنت هم توثيق شده است.وي به جرم تشيع و هواداري علي «ع » از سوي حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستور حجاج، او را گرفتند و چون حاضر نشد علي عليه السلام را لعن کند، چهار صد تازيانه بر بدنش زدند و موي سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتي به کوفه بازگشت.در کوفه بود تا در سال 111 هجري در گذشت.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    قرينته النوائب

    همدم و همراه با مصيبتها. از القاب شريفه ي حضرت زينب سلام الله عليهاست.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    عبدالله بن عفيف ازدي

    او از طايفه ازد، ساکن کوفه و مردي ميان سال بوده است.او از نيکان و شجاعان، و زهاد و عباد و مجاهدين شيعيان محسوب مي شد.عبدالله چشم چپش را در جنگ صفين و چشم راستش را در جنگ جمل از دست داده بود و هميشه در مسجد اعظم کوفه عبادت مي کرد.طبق نقل تواريخ، بعد از شهادت امام حسين عليه السلام و مسلط شدن ابن زياد بر کوفه، طرفداران اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قلع و قمع شدند و ابن زياد، با کمال جسارت، روي منبر مسجد کوفه به اميرمؤمنان و فرزندان او عليهم السلام اهانت مي کرد که با عکس العمل شديد مردم، از جمله عبدالله بن عفيف روبرو شد که به فرمان ابن زياد به شهادت رسيد.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا
     
    دانشنامه عاشورا