پاينده اگر جلال قربان و غدير
تابنده، و گر جمال قربان و غدير
ميلاد تو نازيم كه در بين دو عيد
شد حلقه ي اتصال قربان و غدير
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی | |
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد | کز دست بخواهد شد پایان شکیبایی | |
دایم گل این بستان شاداب نمیماند | دریاب ضعیفان را در وقت توانایی | |
دیشب گله زلفش با باد همیکردم | گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی | |
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند | این است حریف ای دل تا باد نپیمایی | |
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم | رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی | |
ساقی چمن و گل را بی روی تو رنگی نیست | شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی | |
ای درد توام درمان در بستر ناکامی | و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی | |
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم | لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی | |
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست | کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی | |
زین دایره مینا خونین جگرم می ده | تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی | |
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد | شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی |
«اگر علت این باشد که افراد برتر و بهتری پیدا شدند که این سنگر را حفظ کنند چه بهتر، اگر جوانان بتوانند چنین مراسمی را هدایت کنند ما از خدا میخواهیم.»
در میان هیاهوهای روزهای سال 89، سعیدحدادیان درمیان گفتوگویی سیاسی و مذهبی، کلامی بیان داشت که تعبیرش به سالی دیگر کشیدهشد. او پای میز مصاحبه روزنامه جوان نشستهبود و سعی داشت از مواضع خود در مقابل همفکرانش که بر او انتقاد داشتند، دفاع کند.
روزنامه جوان او را در برابر پرسشی سخت قرار میدهد:«اگر یک روز شما را به بیت دعوت نکردند چه؟»
سوال هرچند ساده ولی برای مداح مورد توجه دوستداران اهل بیت دشوار بود.
او باید روایتی از آینده نزدیک بیان میداشت. پاسخ هم چنین ارائه شد:«بیت، هیئت ماست. اگر به آن دعوت نشدیم میرویم و پای منبر دیگران مینشینیم و از مراسم بهره میبریم.»
حدادیان خود را از بدنه رزمندگان جنگ تحمیلی میداند و منبر را سکوی پرش نمیداند:« اگر دعوت نکردند راهمان که میدهند برویم و گریه کنیم.»
سعیدحدادیان طی سالهای گذشته به عنوانی یکی از مداحان شناختهشده مجالس مهم کشور شناختهشدهاست.
حدادیان که دوستدارانش حاج سعید می خوانندش روایت دیگری از این ماجرا دارد:« باید دید علت دعوت نکردن چیست؟ اگر علت این باشد که افراد برتر و بهتری پیدا شدند که این سنگر را حفظ کنند چه بهتر، اگر جوانان بتوانند چنین مراسمی را هدایت کنند ما از خدا میخواهیم. در دوران جوانی حاج منصور این مسئله را برایمان حل کرد که اگر پیر شدید و کنار رفتید تازه ارباب میگوید بیایید در آغوش خودم! شاید پیری فرصتی باشد برایمان تا سری به خودمان بزنیم. الان که نمیرسیم شاید مبانی شهرت کنار برود و این فرصتها پیش بیاید. شاید باورتان نشود بهترین جایی که در دهه محرم رفتم، مجلس یکی از دوستانم بود که دو ساعت بعد از مراسم رسیدم، همه رفته بودند فقط خادمین هیئت بودند که شاید اول شش نفر و بعد 30 نفر شدیم، مراسم کوچکی گرفتیم و یاد بچههای جبهه افتادیم، خدا کند اگر روزی دعوتمان نکردند به خاطر این نباشد که از صراط مستقیم خارج و دچار لغزش شده باشیم اگر دلیلش پیری و ناتوانی و نابلدی باشد،اشکالی ندارد. روی منبر نرویم به منبر و مراسم که میتوانیم برویم.»
اگر چه این حرفها مربوط به گفت و گوی چند ماه قبل او با روزنامه جوان است اما شرحی است از واکنش او به خبری که این روزها در محافل نقل می شود.
او اکنون به مراسم بیت رهبری دعوت نشدهاست. روایتها در مورد چنین اتفاقی بسیار است. جریان در دولت که حدادیان مخالفت سرسختانه ای با آن دارد در سایتهای پرشمار خود خبرداده که حدادیان به دستور مشایی و با اعمال نفوذ او «حذف» شدهاست ولی روایت حاج سعید به گونهای دیگر است. یکی از نزدیکان او بیان میداشت:«سعید پس از ماجراهای اخیر خود ترجیح اش بیشتر بر این بوددر جلسات حضور نداشتهباشد تا بهانه سیاسی به دست گروهی ندهد تا منافع خودشان را دنبال کنند. »
حدادیان به دوستانش گفته است که مصلحت دیده است تا مراسم مداحی برای اهل بیت به میدان منازعات سیاسی بدل نشود. هرچند که اکنون موج اخباری تازه در مورد این اتفاق به پا شدهاست ولی او جواب را سال قبل دادهبود:« بیت هیئت ماست. اگر به آن دعوت نشدیم میرویم و پای منبر دیگران مینشینیم و از مراسم بهره میبریم.»
این عشق من و تو نداره پایانی کنج دل مجنون همیشه مهمانی
چی بهتر ازاین هست که آقامی ومثل خورشیدی و سمتم همیشه تابانی
دارو ندارم صبرو قرارم
آقا فدایت ایل وتبارم
علی مولا علی مولاعلی مولا علی جان
.............................
گل واژه شیرینِ توی رویامی تا محشر عقبا میدونم باهامی
کوری دوچشم عزیزان تسنن! والله میخونم همیشه بابامی
شاه و امیرم من سربه زیرم
گویی بمیرم والله میمیرم
علی مولا علی مولاعلی مولا علی جان
............................
بین این دل مجنون چه غوغایی داره بی علی نمازم چه معنایی داره
هر کی که ندیده بره نجف ببینه ایوان نجف به چه صفایی داره
شور شعف شد قلبم هدف شد
دیگه از امشب قبله ام نجف شد
(قبله ام از امشب سمت نجف شد(
علی مولا علی مولاعلی مولا علی جان
..........................
عالم همه دورت تویی نقطه ی پرگار مثل تو نه دیگه میاد ومیشه تکرار
بر سردر جنت شده حک این جمله آقا یکی اونم فقط حیدر کرار
هرکی که شاه شد سرور نمیشه
هیچکی برامون حیدر نمیشه
علی مولا علی مولاعلی مولا علی جان
.............................
جز مهر علی در دلم خانه ندارد کس جای دراین خانه ی ویرانه ندارد
ای منکر مولا بدان شیعه !!بودن بی حب علی پوچ ودگر چانه ندارد
عالم بدونن حیدر ولیه
شکر خدا که رهبر علیه
علی مولا علی مو لا علی مو لا علی جان
برای دانلود سبک روی بچه مشهد کلیک کنید یاعلی
افتخاروم ایه که بچه ی خاک مشهدوم
عاشق پر زدنه کفترا دور گنبدم
هروز هروز میام
یک سلامی به اقام
مودوم و دلم خوشه که مولا هستش همیشه باهام
وقتی ناراحتوم میام جلو ضریحش
موگوم اقا بیا ای دستمه بگیرش
امده هموکه وقتی دلش میگیره
میه پیش اقاش حاجتشه بگیره
گل باغوم رضا باغ و بهاروم رضا
همه ی زندگیم چشم چراغوم رضا
.......................
خادمات هر روز مین صحنته جارو مزنن
همه ی گرفتارا مین بهت رو مزنن
هرکی کارش گیره
یاهرکی که اسیره
میه پوشت پنجره به قران حاجتشه میگیره
رعیت و پادشاه مین دخیل مبندن
مشن عاشق تو تا جون درن و زندن
ندره فرقی که برت گدا و سلطان
مثل تو ندیدوم به هیچ کجا بقران
همه هستم رضا دل به تو بستم رضا
امدوم گدایی بگیر تو دستوم رضا
.................................
مگن هرکی که مخه زودتر بره ب کربلا
باس بیه به مشهد پابوسیه امام رضا
صحن اسمال طلا
یا زیر ایوون طلا
بگه یا امام رضا دخیلوم بده بروم کربلا
نوکرت همیشه اقا به زیر دینه
توسرش بعد تو زیارت حسینه
رفتن کربلا عمریه ارزوشه
توی صحنت اقا شیش گوشه روبروشه
روبرومی رضا چون ارزومی رضا
همه هستوم فدات تو ابرومی رضا
1435
التماس دعا
آنقدر در میزنم تا در برویم وا کنی
رخصت دیدار رویت را به من اعطا کنی
بیش از این ما را گرفتار غم حجران مکن
ای لقاالله من رخسار خود پنهان مکن
در تحیر ماندهام باید کجا جوییم تو را
چون نسیم کوی خود ما را تو سرگردان مکن
آنقدر در میزنم تا در برویم وا کنی
رخصت دیدار رویت را به من اعطا کنی
مرغ عشقم بسته در دامم هوایی نیستم
در قفس افتاده و فکر رهایی نیستم
ای بهشت آرزو گر خوار ناچیزم ولی
دل به عشقت دادهام فکر جدایی نیستم
مناجات روز عرفه
عرفاتیان عالم خبر از سپیده دارم
گل شبنمی پی گل ز سرشک دیده دارم
به طلوع محشر حق ز جمال دلبر حق
مه پرتو افکنی در افق سپیده دارم
پی جلوه ای خدایی پی یار کربلایی
ز فضای خودستایی دل و جان رمیده دارم
برود دلم اسیری پی مرکب امیری
که به شوق او وجودی به جنون رسیده دارم
پی خیمه ی نگارم پی یار گلعذارم
شده ام کبوتر غم دل پر کشیده دارم
ز حیات جاودانه ز بهار عاشقانه
سخن از نسیم عشقی که به دل وزیده دارم
ز چفیه های پر خون ز بسیجیان مجنون
سخن از کبوتران ز قفس رهیده دارم
تب معرفت ندارم سر عافیت ندارم
به جهاد انتظار علوی عقیده دارم
نه ز دلبر دل آرا که ز جاهلان دنیا
ز معاندان غافل گله ها عدیده دارم
عرفات سینه خون شد حرم از حرم برون شد
عرفات بی ولایت ؟! غم این پدیده دارم
عرفات سینه ی من حرم و مدینه ی من
طلب ظهورت ای جان ز گل شهیده دارم
سید محمد میر هاشمی
با شعله های نرگس تو، دود می شوم
مولود مرگ هستم و اسفند ماهی ام
طوفان رهین دولت خانه بدوشی است
هستی گرفته از پی بی سرپناهیم
تا طفل اشک آمد و بر دامنم نشست
مهتاب شد به دامن شب روسیاهی ام
در دادگاه عشق به شاهد نیاز نیست
ثابت شده بخاطر تو بی گناهی ام
از پای درس مکتب چشم تو آمدم
این پاره پاره دل، دل خونین گواهی ام
در خیمه نگاه تو آتش گرفته ام
من روضه خوان چشم توام!... قتلگاهی ام!
در موج اشک غرق شدم تا بجویمش
در حیرت از تلظّی آن بچه ماهی ام
در چشم من تمام زمین بارگاه تست
من هر کجا روم، بحضور تو راهی ام
...........................................
ناخواسته به روی سیاهم نگاه کن!
یک بار هم به خاطر من اشتباه کن!
جانا! مگر شکستن دلها گناه نیست
قربان دل شکستن تو - پس - گناه کن!
با یک نگاه می کشی و زنده میکنی
مابین مرگ و زندگی ام ، یک نگاه کن!
حتی دروغکی شده از عاشقی بگو
امشب مرا برای همیشه سیاه کن!
کشتی مرا، ولی مرو از پیش کشته ات
تابوت بی قرار مرا سر به راه کن!
حاج سعید حدادیان
................................................
کنج
خوب است كه كه عاشق جگري داشته باشد
آشفتگي بيشتري داشته باشد
حاجات بهانه است كه ما اشك بريزيم
خوب است گدا چشم تري داشته باشد
پرواز من اين است كه يك كنج بيفتم
اين بال بعيد است پري داشته باشد
اي يار سفر كرده نگاه پر لطفت
وقتش شده بر ما نظري داشته باشد
گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارم
هر كعبه اي بايد حجري داشته باشد
سر مي زنم آنقدر به در تا بگشايي
خوب است گدا هم هنري داشته باشد
از دور خودت دور مكن چند گدا را
خوب است كه شه دور و بري داشته باشد
قبل از سفر آخرت اي دوست دلم را
بگذار به سويت سفري داشته باشد
انگار بنا نيست ببينم تو را .... پس
بگذار دلم يك خبري داشته باشد
لطيفيان
...............................
چندي به انتظار تو حسرت كشيده ايم
دور از نگار حوصله اي سر رسيده ايم
هفته به هفته مي گذرد بي حضور تو
از جمعه هاي بي تو كه خيري نديده ايم
پيدا نمي كني ز دل ما فقير تر
از ما عيادتي كه دل از كف رهيده ايم
صدشكر در طلاتم اماج معصيت
در ساحل قنوت تو سكني گزيده ايم
قسمت نشد كه حاجي بيت خدا شويم
شكر خدا به مجلس آقا رسيده ايم
بسيار روضه از غم ارباب خوانده اند
اما هنوز كرببلا را نديده ايم
احسان محسني
مسلمیه
اینجا به غیر از شورهزاری نیست، برگرد
در این خزان جای بهاری نیست برگرد
دستم به دامانت، مكش دامن ز دستم
آرامشم اینجا قراری نیست برگرد
دیدی تمام نخل ها سر نیزه بودند
این باغ جز ابر غباری نیست برگرد
اینجا برای سر بریدن دشت در دشت
تیغ است امّا هیچ یاری نیست برگرد
از تیرهای حرمله پیداست حتّی
رحمی به طفل شیر خواری نیست برگرد
وقتی ز دستت آب مینوشید دشمن
دل گفت اینجا چشمه ساری نیست برگرد
بگذار بوسم بوسهگاه مادرم را
آه این گلوی نیسواری نیست برگرد
حسن لطفی
سایبان
تعداد صفحات : 48
معـــرفـــــت

سيد ابوبکر بن شهاب علوي حسيني حضرمي، نسب او به امام جعفر صادق عليه السلام مي رسد. او به سال 1262 ه. ق در قريه اي از بلاد حضرموت متولد شده و به سال 1341 ه. ق در حيدر آباد دکن از بلاد هند وفات يافته است.


نام عطيه، همواره در کنار نام جابر بن عبدالله انصاري مطرح مي شود که با هم پس ازشهادت امام حسين «ع » در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابينا شده بود، عطيه او را در اين زيارت همراهي مي کرد.بنا به برخي نقلها، هنگام بازگشت اهل بيت از سفر شام، در کربلا با جابر و عطيه برخورد کردند.عطية بن سعد بن جناده عوفي، از رجال علم و حديث شيعه بود.وي در زمان خلافت امير المؤمنين «ع » در کوفه به دنيا آمد.نام عطيه، به پيشنهاد آن حضرت بر وي نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود که حتي در کتب رجالي اهل سنت هم توثيق شده است.وي به جرم تشيع و هواداري علي «ع » از سوي حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستور حجاج، او را گرفتند و چون حاضر نشد علي عليه السلام را لعن کند، چهار صد تازيانه بر بدنش زدند و موي سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتي به کوفه بازگشت.در کوفه بود تا در سال 111 هجري در گذشت.


او از طايفه ازد، ساکن کوفه و مردي ميان سال بوده است.او از نيکان و شجاعان، و زهاد و عباد و مجاهدين شيعيان محسوب مي شد.عبدالله چشم چپش را در جنگ صفين و چشم راستش را در جنگ جمل از دست داده بود و هميشه در مسجد اعظم کوفه عبادت مي کرد.طبق نقل تواريخ، بعد از شهادت امام حسين عليه السلام و مسلط شدن ابن زياد بر کوفه، طرفداران اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قلع و قمع شدند و ابن زياد، با کمال جسارت، روي منبر مسجد کوفه به اميرمؤمنان و فرزندان او عليهم السلام اهانت مي کرد که با عکس العمل شديد مردم، از جمله عبدالله بن عفيف روبرو شد که به فرمان ابن زياد به شهادت رسيد.
