مسلمیه
اینجا به غیر از شورهزاری نیست، برگرد
در این خزان جای بهاری نیست برگرد
دستم به دامانت، مكش دامن ز دستم
آرامشم اینجا قراری نیست برگرد
دیدی تمام نخل ها سر نیزه بودند
این باغ جز ابر غباری نیست برگرد
اینجا برای سر بریدن دشت در دشت
تیغ است امّا هیچ یاری نیست برگرد
از تیرهای حرمله پیداست حتّی
رحمی به طفل شیر خواری نیست برگرد
وقتی ز دستت آب مینوشید دشمن
دل گفت اینجا چشمه ساری نیست برگرد
بگذار بوسم بوسهگاه مادرم را
آه این گلوی نیسواری نیست برگرد
حسن لطفی
سایبان