اشعار شب هشتم محرم شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام *** سرو قدّى ز حرم با دل سوزان مىرفت |
اشعار شب هشتم محرم روضه حضرت علی اکبر علیه السلام *** علی اکبر که بر زمین افتاد آسمان، آفتاب را گم کرد آن چنان زخم روی زخم آمد که عدو هم حساب را گم کرد خواست تا خیمه پَر کشد اما شیر زخمی عُقاب را گم کرد پدر آمد به یاری اش برود من بمیرم ، رکاب را گم کرد پسر بوتراب ، بین تراب نوه ی بوتراب را گم کرد جلد قرآن خویش پیدا کرد برگه های کتاب را گم کرد |
علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب هشتم محرم،اشعار روضه علی اکبر علیه السلام |
اشعار شب هشتم محرم شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام *** دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است نازها از پسر خویش کشیدن سخت است سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم ور نه کار از کمر خویش کشیدن سخت است مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است خواستی این پدر پیر خضابی بکند خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم خار را از جگر خویش کشیدن سخت است گر چه چشمم به لب توست ولی لخته ی خون از دهان پسر خویش کشیدن سخت است تکه های جگرم هر طرفی ریخته است همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است بِه، که از گردن من دفن تو برداشته شد دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است |
علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب هشتم محرم،اشعار روضه علی اکبر علیه السلام |
اشعار شب هشتم محرم شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام *** قصد کرده است تمام جگرم را ببرد با خودش دل خوشی دور و برم را ببرد من همین خوش قد و بالای حرم را دارم یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد؟ دسترنج همه ی زحمت من این آهوست چقدر چشم نشسته، ثمرم را ببرد این چه رسمی ست پسر جای پدر ذبح شود حاضرم پای پسرهام، سرم را ببرد تا به یعقوب نگاهم نرسیده خبرش می شود باد برایش خبرم را ببرد نیزه دنبال دلم بود تنش را می گشت قصد کرده است بیاید جگرم را ببرد *** جان من، قول بده دست به گیسو نبری مقنعه ت باز شود، بال و پرم را ببرد تو برو خیمه خودم پشت سرت می آیم چه نیازی ست کسی محتضرم را ببرد دست و پا گیر شدم، زود زمین می افتم یک نفر زود، تن دردسرم را ببرد همه سرمایه ام این است که غارت شده است هر که خواهد ببرد جنس حرم را... ببرد صد پسر خواسته بودم ز خدا، آخر داد صد علی داد به من تا که سرم را ببرد |
وحید قاسمی ... اشعار شب هشتم محرم، اشعارروضه علی اکبر علیه السلام |
اشعار شب هشتم محرم روضه حضرت علی اکبر علیه السلام *** به دست باد نده ، اختيار گيسو را نوشته اند به پاي تو اين هياهو را شكوه تو غزلم را به باد خواهد داد عزيز! دست كه دادي ترنج و چاقو را خوشم به جبر، مسلمان چشمتان باشم بكش به روي دلم ذوالفقار ابرو را بمان پناه حرم، معجري هراسان است مگر نمي شنوي هق هق النگو را !؟ به پيري پدرت رحم كن! ز جا برخيز عصا به دست بده اين خميده زانو را كنار داغ تو، داغ مدينه را كم داشت خدا كند كه نبيند شكاف پهلو را |