من آمدم که بگویم تمام ِدرد دلم
طلوع نور شما در دلم چو مأوا کرد
دری بسوی سعادت بروی من واکرد
همیشه لطف شمابی حد وعدد شده است
قسم بجان ِجوادت مَرا مدد شده است
فقط به لطف تو خوش کرده ام دل خودرا
فقط به دست کریمت سپرده ام خود را
خوشا کسی که به کویت پناه آورده
برای عرض ادب اشک وآه آورده
دمی که عطربهشت ازحرم وزیدن داشت
نوای دلکش نقاره هاشنیدن داشت
شفا برای مریضان اگرچه رویایی است
نسیم صبح حرم چون دم مسیحایی است
الا نگار دل انگیز و بضعه طاها
سرور قلب نبی،دلبرم تویی شاها
همیشه چاره دردم طنین نام شماست
که هرچه داده خدایم به احترام شماست
قرار هر دلی و سرور همه شده ای
پناه و مأمن هر زار و خسته دل شده ای
نظر به من کن وبنگرشدم گرفتارت
ز ذره کمترم وخاک پای زوارت
امیدواری من راببین نه طاعت من
مباد روی بگردانی از شفاعت من
ببین که غرق گناهم،بگیر دستم را
به خاک پای تو ریزم تمام هستم را
بیا و بار دگر از کرم نگاهم کن
غلام و نوکردرگاه خودخطابم کن
شعاع نور حرم ،دل بَرَد زشمس فلک
به خاکبوسی راهت نشسته خیل ملک
چنین شکوه وجلالی اگرنمایان است
سخن تمام ،که اینجاحریم سلطان است
به (میثمی)تو غلامی ِخود عنایت کن
بروز حشر وحسابش بیا حمایت کن
---------------------------------------------------------------------
رسول میثمی
سخن به مدح تو باید فصیح و کامل گفت
هم از شکوه مقامت ، هم از فضائل گفت
شبیه صائبِ صاحب سخن قصیده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بیدل گفت
نه چند مثنوی و قطعه و غزل ، باید
که شرح قصة حسن تو در رسائل گفت
عبا ، نه ... اینکه گدای شما شدم کافیست
حدیث حسن تو کی می توان چو دعبل گفت
تفضلی ! که فقط از تو خوانده ام یک عمر
و من نگفته ام و هر چه بود این دل گفت
زلال اشک مرا از تبار کوثر کن
در آسمان دو دستت مرا کبوتر کن
*
به قفل بسته کلید اجابت است اینجا
که آستانة جود و کرامت است اینجا
به دلنوازی جان در رواق او بنشین
چرا که قبر مسیحای عترت است اینجا
بکوش تا پرِ پروانه اش شوی ، زیرا
پر از تلأ لؤ شمع هدایت است اینجا
زلال اشک تو از چشمة خلوص دل
همیشه إذن دخولِ زیارت است اینجا
نه دیدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقیقی حضرت است اینجا
دوباره کسبِ ثواب هزار حج کردم
طواف قبرِ تو یا ثامن الحجج کردم
*
ببین که حال و هوای حرم چه عرفانیست
پر از بلور و کبوتر پر از چراغانیست
به لطف گنبد و گلدسته های زر پوشش
همیشه صحن حرم پر فروغ و نورانیست
کجاست روضة رضوان به غیر از این مرقد
کجاست جنت الأعلی اگر که اینجا نیست
صدای پر زدن بال جبرئیل است این
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانیست
حدیث سلسله از یادمان نخواهد رفت
ولایتت به خدا شرطی از مسلمانیست
هزار مرتبه شکر خدا که نور تو
چراغ زندگی مردمان ایرانیست
کتاب رأفت و مهرت پر از حکایتها
نظیرِ قصة آن پیر مرد سلمانیست
ز یادِ مردمِ سایه نشین ایوانت
نرفته خاطره های نماز بارانت
*
سلام ! مظهر یکتای « لیس إلا هو »
سلام ! حضرت خورشید ! ماهِ یوسف رو
مقام عصمتتان « إنما یرید الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو
شبی نشان بده از باب « یطمئن قلوب »
به چشم خسته مان گوشه ای از آن ابرو
دخیل گریه ببندید زائران اینجا
به حلقه های ضریح مطهر از هر سو
چگونه ضامن دلهای ما نخواهد شد
رئوف شهر که کرده ضمانت آهو
خوشا به حال کسی که شبیه اهل نظر
به خدمت حرمش گیرد از مژه جارو
غباری از اثر رفت و آمدش شاید
شبیه فرش حرم بر روی سرش باشد
*
همیشه باغ لبش غنچة تبسم داشت
که خنده با لب نورانیش تفاهم داشت
تمام عمر شریفش ، مکارم الأخلاق
به لحظه لحظة اوقات او تجسم داشت
اگر امام رئوف است ، بسکه همواره
به سینه دغدغة مشکلات مردم داشت
برای رزق تمامِ کبوتران شهر
حیاط خانة آقا همیشه گندم داشت
هر آنکه جرعه ای از جام معرفت نوشید
سری به خاک قدوم امام هشتم داشت
و هر فرشته برای تبرک بالش
به خاک راه امامِ رضا تیمم داشت
برای ما به جز این آستان پناهی نیست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهی نیست
*
تویی که این همه دارالشفایِ دل داری
نرفته از حرمت نا امید بیماری
دوباره نغمة نقّاره خانه می آید
شفا گرفته کسی با تفضّلت ! آری
کجاست گوش دلی تا که بشنود هر روز
از این ترنم نقاره بانگ بیداری
دو بال پر زدنت را قنوت اشکت کن
ببین برای پریدن عجب سبکباری
دوباره پنجره فولاد و إذن کرب و بلا
میان صحن حرم شد چه گریه بازاری
دوباره روضه گرفتند زائران اینجا
بیاد مشک عطش نوش و خشک سرداری
رهاست در نفس این حرم شمیم یاس
به یاد علقمه و قبر حضرت عباس
------------------------------------------------------------------------
یوسف رحیمی