کلام توست همه نور یا امام جواد
ائمهاند جواد و توئی جواد همه
که گشته جود تو مشهور یا امام جواد
سزد ز لعل لب حضرت رضا ریزد
به مدح تو دُر منثور یا امام جواد
اگر چه نزد شما آبروی نیست، مرا
مکن ز درگه خود دور یا امام جواد
گداییام به درت جز بهانهای نبوَد
مراست وصل تو منظور یا امام جواد
به روی زائر تو بوسه میزند جبریل
به ذکر «سیعک مشکور» یا امام جواد
به کاظمینِ تو روی نیاز برده کلیم
سلام میدهد از طور یا امام جواد
جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقۀ گل
بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد
اگر چه ران ملخ هم ندارم ای مولا
مرا بخوان به درت مور یا امام جواد
قضا به حکم تو محکوم، ای ولیِ خدا
قدر به امر تو مأمور یا امام جواد
لباس نور مرا بر تن از ولادت توست
گناه، وصلۀ ناجور یا امام جواد
خدا ثنای تو را گفته و چگونه مرا
بوَد ثنای تو مقدور یا امام جواد
لب تو داشت تبسّم، ولی دلت را بود
هزارها غم مستور یا امام جواد
ندید دختر مأمون جلال و قدر تو را
چو بود چشم دلش کور یا امام جواد
هزار مرتبه نفرین به دختر مأمون
که شد به قتل تو مسرور یا امام جواد
فراز بام به گرد تن تو بگرفتند
پرندگان هوا شور یا امام جواد
شهادت تو در آن حجره با لب تشنه
بوَد تجسّم عاشور یا امام جواد
عنایتی که شود روز حشر «میثم» هم
به دوستی تو محشور یا امام جواد
غلامرضا سازگار
ای گدای درگه احسان تو جود و کرم
زآسمان بذل تو باریده اختر چون درم
اصل دین خیرالوری کهف التقی بدرالدجی
جان حق نور الهدی ابن الرّضا خیرالامم
هم سما مرهون لطف بی زوالت هم زمین
هم عرب مدیون جود بی مثالت هم عجم
هم جوادبن جوادبن جوادی وقت جود
هم کریم بن کریم بن کریمی در کرم
نکته ای پرسید مأمون در جوابش رازها
گفتی از ابرو و هوا و ماهی و امواج و یم
پور، اکثم پیش لطفت از خجالت گشت لال
خواست خود را افکند از شرم در چاه عدم
در سنین کودکی از سوی حق بودی امام
همچنان عیسی که در گهواره زد از وحی، دم
دم به دم باید زاشک شوق خود گیرم وضو
تا زخون دل زنم بیتی در اوصافت رقم
ای چراغ و چشم ده معصوم ای نور نهم
زادۀ هشتم امام و هفت گردونت خدم
گر چه سر تا پای جرمم، تا مرا یاری چه باک
گر چه پا تا سر گناهم، تا تو را دارم چه غم
کیست مثل تو که در طفلی زسرداران علم
علم او گیرد فزونی نام او گردد عَلَم
با هزاران حلَ مشکل در سنین کودکی
ریختی یکباره وضع قصر مأمون را به هم
مور اگر حکم از تو گیرد سلیمان وجود
تاج بستاند زمأمون، سلطنت از معتصم
مهر و مه دوآیتند از مصحف رخسار تو
زان، خدا بر این دو آیت خورده در قرآن قسم
سرزمین مکه را بر کاظمینت التجا
چار ارکان حرم را چار دیوارت حرم
آن که در راه تو از جان و تن خود نگذرد
هم به جان کرده جفا و هم به تن کرده ستم
جود تو جود خدا و لطف تو لطف خدا
یا جواد الاولیا ای مظهر الله اتم
هر که هستم هر چه هستم هستیم مهر شماست
با همین روی سیاه و دست خالی پشت خم
ای همه خورشید عالم تاب بر ما هم بتاب
وارهان از تیرگی ونور کن سر تا قدم
مهر رخسار تو نور محض و چشم ما ضعیف
جود و احسان تو بیش از بحر و ظرف ماست کم
هم به تو محتاج از صبح ازل فضل و کمال
هم زتو پاینده تا شام ابد علم و حکم
هر که شد ظرف وجودش خالی از مهر شما
پر شود از آتش خشم خداوندش شکم
نار با تو می شود رشک گلستان خلیل
خلد بی تو خانۀ درد و غم و رنج و الم
با وجود آن که از اعمال، دستم خالی است
از ازل دانسته ام مهر شما را مغتنم
دین من عشق شما، آئین من مهر شماست
گو که سازد دشمن کافر به کفرم متّهم
با تولاّی توام دیگر به این و آن چه کار
آن که را باشد صمد کاری نباشد با صنم
می فروشم تا صف محشر به آب خضر ناز
گر رسد بر کام جانم از یم جود تو نم
جود تو بر جود و احسان و کرم داد آبرو
مهر تو وحدت دهد بر گرگ و چوپان و غنم
نقش پای زائرت در دیدۀ (میثم) بود
بهتر از ملک عجم تابنده تر از جام جم
غلامرضا سازگار