تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود
شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود
نیست فرقی بین رب و عبدِ عین رب شده
گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود
مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند
شیشه در همسایگیِ عطر خوشبو می شود
تو به ما پا می دهی و ما کلیمت می شویم
لال هم در این حرم مرغ سخنگو می شود
دست خالی بودن ما نیست کتمان کردنی
دست ما هر بار سائل می شود، رو می شود
چشم جاری از تمام چشمه ها بالاتر است
آب سقاخانه هم محتاج این جو می شود
این مژه هایم اگر پیش تو باشد بهتر است
لااقل یک گوشه از صحن تو جارو می شود
پنجره پولاد تو آخر شفایم می دهد
باز هم در صحن های تو هیاهو می شود
-----------------------------------------------------------------------------------
همیشه از حرمت ، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک ، عجیب می آید
سلام ! ضامن آهو ، دل شکسته ی من
به پای بوس نگاهت ، غریب می آید
نگاه زخمیِ تو ، تا بقیع بارانی است
مگر ز سمت مدینه ، طبیب می آید ؟!
به پای درد دلت ، ای غریبه تنها
علی(ع) ز سمت نجف ، عنقریب می آید
طلای گنبد تو ، وعده گاه کفترهاست
کبوتر دل من ، بی شکیب می آید
برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید ...
-------------------------------------------------------------
خدیجه پنجی
امام رضا(ع)
من کیستم گدای گدایان این درم
گر پانهم به جای دگر خاك بر سرم
روزی اگر بناست از این در جدا شوم
از هم جدا شوند سر و جان و پیکرم
محتاج دام و شیفته ی دانه ی توأم
هر چند در حریم تو کم از کبوترم
زوّار عارفند به حق تو یا رضا
ای وای من که از همه بی معرفت ترم
بر پادشاهی دو جهان ناز می کنم
از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم
مهر توگشت شیره ی جان و روان روح
از لحظه ای که شیر به من داد مادرم
فیض زیارت تو و آلوده ای چو من
گر لطف تو نبود نمی گشت یاورم
هر کس که دشمن است تو را دشمنش منم
حتی اگر بود پدرم یا برادرم
از صدق و پاکی پدر و مادرم بود
گر عاشق پیمبر و آل پیمبرم
یک عمر از تو گفتم و خواهم که وقت مرگ
خیزد رضا رضا ز نفس های آخرم
پای مرا ببند که پا بند خود کنی
دست مرا بگیر که مسکین این درم
من میثمم که با همه بی دست و پائیم
جز دار عشق تو نبود دار دیگرم
غلامرضا سازگار