loading...
اشعار اهل بیت (ع)

دوباره بساط طرب شد محیا

دوباره رسیده شب شور و غوغا

شب می فروشی شب باده نوشی

شب لب نهادن به لبها ی صحبا

شب هوو کشیدن گریبان دریدن

شب پر کشیدن پریدن به بالا

چه شب که زهرا دعا کرده تا ما

همه شیعه گردیم و بیتاب مولا

غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما

مسیرت مشخص امیرت مشخص

 مکن دل دل ای دل بزن دل به دریا

که دنیا به خسران عقبی نیرزد

به دوری ز اولاد زهرا نیرزد

و این زندگانی فانی جوانی

 خوشی های امروز و اینجا

به افسوس بسیار فردا نیرزد

اگر عاشقانه هوادار یاری

اگر مخلصانه گرفتار یاری

اگر آبرو میگذاری به پایش

یقینا یقینا خریدار یاری

بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت

چه اندازه در ندبه ها زارِ یاری

به شانه کشیدی غم سینه اش را

و یا چون بقیه تو سر بار یاری

اگر یک نفر به او وصل کردی

برای سپاهش تو سردار یاری

به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟

چه مقدار بیما رو بی تاب یاری

اگراشک داری به شکرانه اش هااا !!!

که مست نگاه گوهر بار یاری

دل آشفته بودن دلیل کمی نیستی

اگر بی قراری بدان یار یاری

و پایان این بی قراری بهشت است

بهشتی که سر خوش ز دیدار یاری

نسیم کرامت وزیدن گرفته

و باران رحمت چکیدن گرفته

مبادا بدوزی نگاه دلت را

به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره ی بد شدیدا گرفته

خدایا به روی درخشان مهدی

به زلف سیاه و پریشان مهدی

به قلب رئوفش که دریای داغ است

به چشمان از غصه گریان مهدی

به لبهای گرم علی یا علی اش

به ذکر حسین و حسن جان مهدی

به دست کریم و نگاه رحیمش

به چشم امید فقیران مهدی

به حال نیازو قنوت نمازش

به سبحانَ سبحانَ سبحانِ مهدی

به برق نگاه و به خال سیاهش

به عطر ملیح گریبان مهدی

به حج جمیلش به جاه جلیلش

به صوت حجازی قران مهدی

به صبح عراق شبانگاه شامش

به آهنگ سمت خراسان مهدی

به جان داده های مسیر عبورش

به شهد شهود شهیدان مهدی

مرا دائم الاشتیاقش بگردان

مرا سینه چاک فراقش بگردان

تفضل بفرما بر این بنده ی بی سرو پا

مرا همدمو محرم و هم رکاب

سفرها ی سوی شام و خراسان عراقش بگردان

ندیدم شَهی در دل آرامی تو

به قربان اخلاق مولایی تو

تو خورشیدی و ذره پرور ترینی

فدای سجایای زهرایی تو

نداری خماری به مشتاقی من

ندیدم نگاهی به صحبایی تو

نداری خرابی به بی تابی من

ندیدم صبویی به مینایی تو

نداری به کویت زمن بینوا تر

ندیدم کریمی به طاهایی تو

نداری گدایی به رسوایی من

ندیدم نگاری به زیبایی تو

نداری مریضی به بد حالی من

ندیدم دمی چون مسیحایی تو

نداری غلامی به تنهایی من

ندیدم غریبی به تنهایی تو

نداری اسیری به شیدایی من

ندیدم کسی را به آقایی تو

امید غریبانِ تنها کجایی

چراغ سر قبر زهرا کجایی

تجلی طاها

گل اشک مولا

دل آشفته ی داغان

 کوچه ی غم

گرفتار گودال خونین

در افکار غم های زینب

سیه پوش قاسم

عزادار اکبر گل باغ لیلا

پریشان دست علم گیر سقا

نفس های سجاد

نواهای باقر

دعاهای صادق

کس بی کسی های شب های کاظم

حبیب رضا و انیسِ غریبِ جواد الائمه

تمنای هادی

عزیز دل عسکری

پس نگارا بفرما کجایی

دلم جز هوایت هوایی ندارد

لبم غیر نامت نوایی ندارد

وضو و نماز و قنوتم بدون ولایت صفایی ندارد

دلی که نشد خانه یاس نرگس خراب است ویران بهایی ندارد

مرا در کمندت بیفکن که دیگر گرفتار عشقت رهایی ندارد

خوشا آنکه غیر از ظهورت نگارا شب قدر دیگر دعایی ندارد

ید الله ی و حق به جز دست مشگل گشای تو مشگل گشایی ندارد

غلام تو ام از ازل تا قیامت که این بنده گی انتهایی ندارد

بیا تا جوانم بده رخ نشانم

که این زندگانی وفایی ندارد

نگارا نگاهی به جز نوش لعلت دل زخم خورده دوایی ندارد

بیا تا نمردم به فکر دوا باش

به فکر علاج بی نوا باش

کریما ریحما رئوفا عطوفا نگارا بهارا بیاا جان مولا

بیا جان زهرا بیا جان زینب بیا جان سقا

سحر خیز مکه

سحر خیز کوفه

سحر خیر مشهد

سحر خیز کربو بلا و مدینه

سحر یاد ما باش...

سحر یاد ما باش...

سحر یاد ما باش...



 

 

سرم خاک کف پای حسین است

دلم مجنون صحرایحسین است

بود پرونده ام چون برگ گل پاک

در این پرونده امضای حسین است

بهشت ارزانی خوبان عالم

بهشت من تماشای حسین است

به وقت مرگ چشمم را نبندید

که چشم من به سیمای حسین است

تمام هستیم باشد دل من

که لبریز از تولاّی حسین است

در این عالم تمنّایی ندارم

تمنّایم تمنّای حسین است

چراغ از بهر قبر من نیارید

چراغم روی زیبای حسین است

خوش آن صورت که در فردای محشر

بر آن نقش کف پای حسین است

از آن با گریه دائم خو گرفتم

که اشکَم دُرّ تجلاّی حسین است

دلی جای خدا باشد که آن دل

پر از نور تجلاّی حسین است

نترسانیدم از روز قیامت

قیامت قدّ و بالای حسین است

استاد سازگار

 


بود بــــه شهر خـــــراسان بهشت ما حرمت
چــــه دلرباســـت رواق و چه با صفا حرمت



زِخــــانه‌ام نبــــود تـــا بهشـــــت چندان راه

مــرا كــــه فاصـــله‌ای نیست خانه تا حرمت



طـــواف خانـــه‌ی حـــــق آن‌كه كرده می‌داند

كـــه همـــچو بـیت خدا هست با صفا حرمت



تــــو كعبـــه‌ی فقــرائی و مـــا فقیــــران را

بـــود به دیــده‌ی جــــان خانه‌ی خدا حرمت



بود مطاف ملائــــك حــریم تو شــب و روز

به رتبه نیست كم ‌از عــرش كــبریا حـرمت



به شـــوق کــرب و بلا گـرچه دل کند پرواز

به عاشـــــقان حـــسین‌است كـــربلا حرمت

 

خداحافظ ای ماه شبهای تارم
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم

.
.
.
.

آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه ، پذیرفتی چه فریبنده ، نیازمندت شدم چه حقیرانه ، به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه ، واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه ، و من سوختم چه عاشقانه ،

.
.
.
.

میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد ، پس خدانگهدار میگویم شاید از سر اتفاق ، یک نفر دست هایش تکان بخورد .

.
.
.
.
شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ

شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظ

دوان به سوی توبودم ، که از جفا تیری

زد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ

.
.
.
.

برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم ، من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم ، ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن ، نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن .

.
.
.
.

بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟

.
.
.
.

این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطره هامان خداحافظ
من میروم بدون تو اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ

.
.
.
.

خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت

.
.
.
.

طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده

یک … آه ! … خداحافظ یک فاجعه ی ساده

خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد

یه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد

.
.
.
.

 

کاش پشت پاکت سیگار
به جای تصویر ریه ای بعد از کشیدن سیگار
تصویر اعصاب های خراب
قبل از کشیدن سیگار را می گذاشتند…!
.
.
.
سیگار چه زیبا کام میدهد…
او تا صبح پیراهن سفیدش را برایم میسوزاند
و من از لبانش بوسه ها میگیرم
چه لذتی میبرم از این همخوابی
او از جان مایه میگذارد
و من از عمر
.
.
.
چه بارانی . . .
اماچه فایده !
تو اینجا نیستی و باران بی تو ؛
یعنی سوزاندن تن سیگار
.
.
.
از عجایب سیگار همین بس که
آتشش آرامت میکند در برابر کسی که دلت را آتش زده . . . !
.
.
.
چقدر تلخ بود کودکیم !
که سیگار را قاتل پدرم می دانستم
و چقدر سخت است امروز که قاتل پدرم را روزی هزار بار می بوسم . . .

وقتی با گفتگو مشکلتون حل نشد ؛
وقتی بحثتون به بن بست رسید ،
فقط….
بغلـــــــش کن …
دم گوشش بگو خله دوست دارم
همین کافیه !
.
.
.
دم چشمهایت گرم
با آن دوستت دارم های عاشقانه اش…
از زیر زبانت که نمیتوان حرفی کشید !
.
.
.
دوست داشتنت
اندازه ندارد
حجم نمی خواهد
وقتی تمام کشور وجودم
سرزمین حکمرانی توست . . .
.
.
.
مـَــن
کَـســـیَــــــم ﮐــﻪ
ﻭﻗﺘــــــــﯽ ﯾـﻪ نَــــــفَــــــــرو
ﺩﻭﺳــــــــــﺖ داشتـــه بــــاشَـــــــــــــم…
ﻭﺍﺳــــــﻪ ﺑــقــیــــه
ﻧﻤــــــــﺎﺯ “مِــــیِـّــــــتــــــــ”
مــــــی خــــونَــــــم
.
.
.
تو من را بهتر می شناسی
وقتی لبخند می زنم
یعنی دریاچه ای آرام در صبح ام
یعنـــــی
آنقدر دوستت دارم
که هیچ سنگریزه ای
خوشبختی ام را به هم نمی زند !

یه وقتایی،
یه حرفایی،
چنان آتیشت میزنه
که دوست داری فریاد بزنی،
ولی نمیتونی!
دوست داری اشک بریزی،
ولی نمیتونی!
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه،
به این میگن
“درد بی درمون”
.
.
.
بوی فراموشی گرفته ام ، رنگ تنهایی
دلشکستگی ، بغض و خاموشی چیزی نیست
گمانم تاریخ مصرفم گذشته است . . .
.
.
.
اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را که معنی این کلمات را بفهمد . . .
.
.
.
ﻭﻗﺘــﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻟﺸﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ! ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ…
ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ برای اوست…
.
.
.
گـاهـی بـرای او
چـیـزهـایـی مـی نـویـسـی
بـعـد پـاک مـی کـنـی . .
پـاک مـی کـنـی . . .
او هـیـچ یـک از حـرف هـای تـو را
نـمی خـوانـد
امـا تـو
تـمـام حـرف هـایـت را گـفـتـه ای . . .
.
.
.
روزهــــــــایـــم عــجیــبـــــــ دلـــگیــــــــرنــد
مــثــــل آن جــمــعــــه ای کــــه تــبــــــــ دارد
بـــــادل مـــــــن کـــمـــی مــــدارا کـــن …
بــــه خــــدا قلــــــــبــــــــــ هـــم عـصـبـــــ دارد !
.
.
.
حـالا کـه میـخـواهـی بـروی
لطفــا قـدمـهـایـتـــ را تنـدتـر بـردار
دلـم را فـرستــاده امـ دنبـالـِـ نخــود سیـــاه . . . !

خورشید را در آغوش گرفته ای
پاهایت را به بوسه دریا سپرده ای
موهایت را به دست نسیم
چه خوش غیرتـــــــم من !
.
.
.
دلى که اندوه دارد
نیاز به شانه دارد نه نصیحت…
کاش همه این را مى فهمیدند….!
.
.
.
مدتـــهاســـت
دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــد
تــو بیـــــــا
مــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن…
.
.
.
باید جشن بگیرم…
اشکهایم دوباره با من آشتی کرده اند…
.
.
.
چهار فصل کامل نیست !
هواــے تو ، هوای دیگریست
.

.

.
پرستوهای رؤیا
هر شب تو را
در چشم من
تخم می گذارند
و سحرگاهان
فوج فوج
از شاخسار نگاهم
به باغ دلم پر می کشی
و مرا چون سازی
از نغمه های شیرین
پر می کنی
دنیای قشنگی دارم
با خیال بیدارت !
.
.
.
برای تو میمیرم … تو وانمود کن که تب کرده ای …
همین کافیست … !
.
.
.
می خواهم بِدهم دنیا را برایم تنگ کنند ، به اندازه آغوشت !
.
.
.
تــو را که از دلــم کم میکنــم ، باقیمانده صفــر میشــود …
.
.
.
حکایت کنگر خوردن و لنگر انداختن است ، حضور خاطراتت در وجود من …
.
.
.
مثل آسمــــان می مانی
دوستتـــ دارم اما نمیتـــوانم داشـــته باشمتــــ
.
.
.
یه وقتایی لازمه یکی “کنارت” باشه.. کاری نکنه‌ و حرفی نزنه ها ! فقط باشه…
.
.
.
وقتـﮯ مرا بغل مـﮯکنـﮯ چنان جاذبه‌ﮮ آغوشت به جاذبه‌ﮮ زمین غلبـه مـﮯکنـد
کـه روحـم بـه پـرواز درمــﮯآیـد …
.
.
.
ببــــــــــار بــــــــاران….
مـــــــــــــن ســـــــــــــفرکـــــــر ده ای دارمــــ کــــــــه یــــــــادم رفــــته…
آبـــــــــــــ پشتــــــــــ پـــــــــایش بـریــــــــزمـــــ…..
.
.
.
از حقیقتــــــــ ـ ـ ـ ـ های تلخ خسته ام …
یک دروغ شیرینـــــــــــ ـ ـ ـــــ بگو
“بگو دوستــ ـ ـــت دارم…”
.
.
.
وقتی عطر تنت را میخواهم ، به باد هم التماس میکنم ، خدا که جای خود دارد
.
.
.
دلم هوای تو را می کند میروم سراغ شعرهایم…
این روزها خوب یاد گرفته ام خود را به کوچه علی چپ بزنم……!!
.
.
.
نمی دانــم …
چــرا بیــن ایــن همــه آدم
پــیــله کــرده امــ
بــه تــو …
شــاید فــقط با تــو
پــروانــه می شـــوم …
.
.
.
تفاوتی ندارد خواب باشم یا بیدار ؛ زیباترین تصویر پیش چشمانم همیشه “تویی”
.
.
.
گاهی به سرم می زند بزنم زیر همه چیز و همه چیز !
اما سر که کاره ای نیست ، این “دل” است که فرمانروایی میکند …
.
.
.
خیلی وقت است فراموش کرده ام …
کدامیک را سخت تر می کشم … ؟
رنــــج !
انتظار !
یا نفس را …
.
.
.
صـــدای قـــلب نــیست
صـــدای پــــای تــوست
کـه شـب ها در ســینـه ام مــی دوی
کـــافی اســـت کــمی خــسته شوی
کـــافی اســـت کــمی بـایـستی …
.
.
.
این شعر آبی می نشیند روی کاشی
وقتی که معشوق غزل هایم تو باشی
برگرد…
شاید شعر آرامش بگیرد
چیزی نمانده واژه را از هم بپاشی
.
.
.
امشب شبی ست
که دریای دل
طوفانی ست
ناگفته هایم باشد
برای شبی دیگر با یک شور دیگر…
.
.
.
همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد … …
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد …
کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه…!
.
.
.
برای دلم گاهی پدر میشوم !
خشمگین میگویم : بس کن ؛ تو دیگر بزرگ شدی !
.
.
.
آرزو دارم فقط یکبار سرت را روی سینه ام بگذاری
تا طپش نامنظم قلبم را احساس کنی
ولی از این میترسم که قلبم به احترامت بایستد!
.
.
.
سفری به دور دنیاست ، وقتی دستانم تا انتها ، رویت را نوازش می کنند
.
.
.
حواسم را هر کجا که پرت می کنم ، باز کنار تو می افتد !
.
.
.
سالها بعد، یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما،
آرزوی من برای خوشبختی تو، تو را درخواهد یافت و در بر خواهد گرفت
و احساس خواهی کرد اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تر
و نخواهی دانست که چرا…
.
.
.
ایــــــن اشکــــــــ هــــا از قلبیستــــــــ که شبیــــــه دخترکـــــــــے لجبـــــــاز
فقطـــ تــــو را مے خواهـــد و از بـــــازے با خاطراتـــــــــــ خستهـــ شـــــــده . . .
.
.
.
پنجره را که باز می کنی
دلم می آید و
لبِ طاقچه ی نگاهت
می نشیند!
می بینی؟!
دلم بی دام و دانه
جَلدِ نگاهت شده است..!!

تعداد صفحات : 48

درباره ما
ناب ترین غزلهای مداحی Telegram.me/chayeheyat در ایتا هم با همین آی دی هستیم یاعلی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    توی اینترنت دنبال چی میگردی ؟
    نظرت راجع به این وبسایت چیه ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 478
  • کل نظرات : 72
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 13
  • آی پی امروز : 297
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 619
  • باردید دیروز : 86
  • گوگل امروز : 12
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 705
  • بازدید ماه : 1,012
  • بازدید سال : 19,084
  • بازدید کلی : 656,473
  • کدهای اختصاصی
    ناب ترین غزلهای مداحی Telegram.me/chayeheyat در ایتا هم با همین آی دی هستیم یاعلی
    معرفت

    معـــرفـــــت


    ابوبكر حسيني

    سيد ابوبکر بن شهاب علوي حسيني حضرمي، نسب او به امام جعفر صادق عليه السلام مي رسد. او به سال 1262 ه. ق در قريه اي از بلاد حضرموت متولد شده و به سال 1341 ه. ق در حيدر آباد دکن از بلاد هند وفات يافته است.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    عطية بن سعد بن جناده ي عوفي

    نام عطيه، همواره در کنار نام جابر بن عبدالله انصاري مطرح مي شود که با هم پس ازشهادت امام حسين «ع » در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابينا شده بود، عطيه او را در اين زيارت همراهي مي کرد.بنا به برخي نقلها، هنگام بازگشت اهل بيت از سفر شام، در کربلا با جابر و عطيه برخورد کردند.عطية بن سعد بن جناده عوفي، از رجال علم و حديث شيعه بود.وي در زمان خلافت امير المؤمنين «ع » در کوفه به دنيا آمد.نام عطيه، به پيشنهاد آن حضرت بر وي نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود که حتي در کتب رجالي اهل سنت هم توثيق شده است.وي به جرم تشيع و هواداري علي «ع » از سوي حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستور حجاج، او را گرفتند و چون حاضر نشد علي عليه السلام را لعن کند، چهار صد تازيانه بر بدنش زدند و موي سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتي به کوفه بازگشت.در کوفه بود تا در سال 111 هجري در گذشت.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    قرينته النوائب

    همدم و همراه با مصيبتها. از القاب شريفه ي حضرت زينب سلام الله عليهاست.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا

    عبدالله بن عفيف ازدي

    او از طايفه ازد، ساکن کوفه و مردي ميان سال بوده است.او از نيکان و شجاعان، و زهاد و عباد و مجاهدين شيعيان محسوب مي شد.عبدالله چشم چپش را در جنگ صفين و چشم راستش را در جنگ جمل از دست داده بود و هميشه در مسجد اعظم کوفه عبادت مي کرد.طبق نقل تواريخ، بعد از شهادت امام حسين عليه السلام و مسلط شدن ابن زياد بر کوفه، طرفداران اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قلع و قمع شدند و ابن زياد، با کمال جسارت، روي منبر مسجد کوفه به اميرمؤمنان و فرزندان او عليهم السلام اهانت مي کرد که با عکس العمل شديد مردم، از جمله عبدالله بن عفيف روبرو شد که به فرمان ابن زياد به شهادت رسيد.

    دریافت کد دانشنامه عاشورا
     
    دانشنامه عاشورا