هـر چـنـد گــنـاه مـا دلـــت آزارد / لـطـف و کرم تـو بـر سـر ما بـارد
یک چیز ز نـوکـری خود فهمیدم / اربـــاب هـوای نــوکــرش را دارد
تو بنده او ومحرم توست خدا
آگاه ز شادی و غم توست خدا
وقتی که به رزق کم تو راضی باشی
راضی به عبادت کم توست خدا
چرا افرادی توانستهاند به محضر امام زمان «عج» شرفیاب شوند؟
همان طور كه میدانید افرادی در زمان غیبت كبری به محضر مبارك حضرت ولی عصر «ارواحنا فداه» رسیدهاند و از این عنایت و موهبت الهی بهرهمند شدهاند.
این مطلب بحدّی زیاد اتفّاق افتاده است كه نیاز به توضیح ندارد. تنها موضوعی كه جای بحث و بررسی دارد این است كه: این افراد چگونه توانستهاند به این فیض عظیم نائل شوند؟ آیا به خاطر تقوی و ورع و داشتن اعمال صالح بوده است؟ یا چون درجات عالی علمی و معنوی داشتهاند موفق به زیارت حضرتش شدهاند؟ شاید اینها هم نبوده؛ بلكه مداومت بر تشرّف شبهای چهارشنبه به مسجد سهله و كوفه و جمكران و امثال ذلك، موجب سرافرازی به این افتخار عظیم گشته است؟ و یا آنكه تنها و تنها لطف و عنایت حضرت موجب شده است كه به محضر مباركشان مشرّف شوند؟
با توجه به حدیث بسیار مشهور و معروفی كه از ناحیة مقدسة حضرت بقیة الله ارواحنا فداه به دست نایب چهارم خود شیخ علی بن محمد سَمُری رحمه الله صادر گشته است؛ یعنی: اَلا فَمَنِ ادَّعَی الْمُشاهَدَةَ قَبْلَ خُروجِ السُّفیانی وَ الصَّیْحةِ فَهُوَ كاذِبٌ مُفتَرٌ...(1) (هر كس ادّعای مشاهدة آن حضرت را مثل كیفیّت مشاهدة نواب اربعه بنماید، دروغگو و تهمت زننده است) معلوم میشود كه مسأله بابیّت و ارتباط اختیاری با آن حضرت، تكذیب شده است؛ پس به هیچ وجه و از هیچ راه و هیچ كس نمیتواند بطور قطعی ادّعا كند كه مثلاً فلان كار نتیجهاش زیارت مشاهده حضرت بقیه الله ارواحنا فداه است؛ چون در این صورت هركس كه آن كار را انجام دهد، حضرتش را زیارت خواهد نمود و این خود یك نوع بابیّت است.
و از اختلاف حالات و روحیّات این افراد معلوم میشود كه تشرّف به محضر مبارك آن حضرت اختصاص به هیچ قشر و گروهی نداشته و ندارد .ضمن اینكه معلوم میشود تشرّف به محضر ایشان معمولاً هیچ فضیلتی را برای انسان ثابت نمیكند؛ یعنی نمیتوان گفت كه هر كس آن حضرت را ملاقات كرده است، انسان صالح، با ورع و كاملی است؛ اگر چه خود این موضوع از افتخارات او خواهد بود
از طرفی با دقّت در قضایا و تشرّفات مختلفی كه از كتابهای معتبر و افراد موثّّق نقل میشود و به ما رسیده است، این نكته روشن میشود كه صاحبان آنها گاه علمای بزرگ و معروف، گاه افراد صالح و متّقی، گاهی افراد معمولی، بعضاً افرادی از اهل سنّت و حتّی بعضی از كفّار بودهاند: به همین جهت و از اختلاف حالات و روحیّات این افراد معلوم میشود كه تشرّف به محضر مبارك آن حضرت اختصاص به هیچ قشر و گروهی نداشته و ندارد .ضمن اینكه معلوم میشود تشرّف به محضر ایشان معمولاً هیچ فضیلتی را برای انسان ثابت نمیكند؛ یعنی نمیتوان گفت كه هر كس آن حضرت را ملاقات كرده است، انسان صالح، با ورع و كاملی است؛ اگر چه خود این موضوع از افتخارات او خواهد بود، زیرا همین كه فردی چشمش به جمال نورانی مولای انس و جان حضرت بقیهالله ارواحنا فداه بیفتد، افتخاری عظیم نصیبش شده است البتّه از این مطلب هم نباید چشم پوشی كرد كه قسمت عمدة این افراد كسانی هستند كه شوق زیارت مولایشان آنها را به فكر مداومت بر عملی انداخته و بالاخره در پایان آن عمل یا در اثناء و گاهی در ابتدای كار به حضور پربركت امام زمان روحی فداه مشرّف شدهاند. و البتّه عدّهای هم به خاطر مشكلاتی كه داشتهاند به آن سرور متوّسل شده و حضرت به طرق مختلف از آنها دستگیری فرمودهاند.
ولی در نهایت، از اكثر قضایا میتوان حدّاقل به این مطلب معتقد شد كه: به فكر دیدار آن حضرت بودن و یا متوسّل شدن به ایشان و امثال اینها در بسیاری از اوقات موجب شرفیابی به حضورشان میشود.
معلوم میشود كه مسأله بابیّت و ارتباط اختیاری با آن حضرت، تكذیب شده است؛ پس به هیچ وجه و از هیچ راه و هیچ كس نمیتواند بطور قطعی ادّعا كند كه مثلاً فلان كار نتیجهاش زیارت مشاهده حضرت بقیه الله ارواحنا فداه است؛ چون در این صورت هركس كه آن كار را انجام دهد، حضرتش را زیارت خواهد نمود و این خود یك نوع بابیّت است
با همة اینها همان طوركه قبلاً گفتهایم ممكن است در بعضی از موارد نتیجه قطعی وجود نداشته باشد. و جان سخن آن كه این افتخار فقط طبق انتخاب و نظر خود حضرت است و به تعبیر بعضی از بزرگان اهل معنی« تا یار كه را خواهد و میلش به كه باشد» و مسلّماً آن حضرت حكیم هستند و هیچ كاری را بدون حكمت انجام نمیدهند ؛ اما آن حكمت برای ما معلوم نیست؛ لذا میبینیم افراد مختلف با روحیّات گوناگون ایشان را ملاقت كردهاند و حتّی ملاقات آنها هم به یك شكل نیست؛ یعنی عدّهای در وقت تشرّف آن حضرت را شناخته و بعضی هم نشناختهاند؛ ولی اینها بعداً از روی قراینی متوجّه موضوع شدهاند. حتّی افرادی كه حضرت را در هنگام تشرّف شناختهاند، گاهی در آنها تصرف شده؛ به طوری كه غیر از سكوت و بیحركتی و بیحسّی كار دیگری نمیتوانستهاند انجام دهند، ولی بعضی هم خیلی راحت با حضرت صبحت كرده و حاجت خواستهاند. حال همین افراد هم گاهی اشخاصی در اوج پاكی و اخلاص و بعضاً افرادی معمولی و در نهایت سادگی و كم سوادی بودهاند.
بنابراین همان طوری كه گفتیم معلوم میشود مصلحت را خودِ آن مولای عزیز تشخیص میدهند و طبق همان عمل میكنند، به طوری كه در بعضی از موارد، صلاح در تشرّف به هیچ شكلش نیست و فقط با مكاشفه یا رۆیا و حتّی اتفاق افتاده كه بدون اینها جواب داده شده است.
امّا در تمامی این قضایا به صاحبانشان عرض میكنیم: هَنیئاً لَكُمْ و گوارایتان باد این آب حیات و خدای تعالی از این جرعههای حیات بخش به ما هم مرحمت فرماید.
بخش مهدویت تبیان
با کدام چشم به امام زمان(عج) نگاه کنم؟
آقای معلم(1) معتقد بودند خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیدن خیلی مشکل است. یکی از ارداتمندان نقل کرده است: به آقای معلم دامغانی عرض کردم؛ آقا شما توسلی در طول زندگی خود نگرفتید که خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف برسید؟ گفتند: نه.
یک وقت دیگر به آقای معلم گفتم: آقای معلم شما ختمی نگرفتید که آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را ببینید. گفتند: نه.
گفتم: آقا پس یک ختم به ما بدهید. گفت: برای چه ختم میخواهی؟ گفتم: خوب شما خودتان چرا ختم نگرفته اید؟
گفت: راستش من فکر کرده ام حالا ختم هم بگیرم! امام زمان را هم ببینم! اما با کدام چشم به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نگاه کنم! من که خجالت میکشم، با چشمی که به این سو و آن سو می رود، به حضرت نگاه کنم.
این چشم هرزه صاحبش باید خجالت بکشد به آن وجه الله نگاه کند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وجه الله است.
گفت: راستش من فکر کرده ام حالا ختم هم بگیرم! امام زمان را هم ببینم! اما با کدام چشم به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نگاه کنم! من که خجالت میکشم، با چشمی که به این سو و آن سو می رود، به حضرت نگاه کنم
عجب! مردی که تمام شب های جمعه بیدار بود. مردی که تمام شب های دیگر یک ساعت و نیم به اذان صبح بیدار بود، ایشان چنین بگویند ما دیگر باید چه بگوییم؟
با کدام چشم به امام زمان(عج) نگاه کنیم؟!
پی نوشت ها:
1.مرحوم علی اکبر معلم دامغانی، عارف معاصر عموی شاعر معروف علی معلم. امام خمینی رحمه الله علیه از سالهایی که درس حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت میکردند، با مرحوم معلم رفیق و همدرس بودند. از کسانی که با ایشان مراوده داشتند می توان به مقام معظم رهبری، آیت الله جوادی آملی، مرحوم حاج آقای مروی، حاج آقای صدیقی و حاج آقای فاطمینیا اشاره کرد.
بخش مهدویت تبیان
نماز اول وقت یادت نرود!
در اتوبوس نشسته بودیم كه اذان از رادیو پخش شد. جوان به راننده گفت: نگه دارید تا نماز بخوانیم.
راننده گفت: وقتی به قهوه خانه رسیدیم، نگه می دارم ولی جوان اصرار داشت كه همین اول وقت نمازش را بخواند.
بحث بالا گرفت تا اینكه بالاخره راننده تسلیم شد و توقف كرد. جوان كنار جاده با آرامش كامل نمازش را خواند و سوار شد.
بعد از سوار شدن گفت: من به امام زمان(عج) قول داده ام كه نمازم را اول وقت بخوانم و بعد قصه خود را تعریف كرد.
گفت: من در یك كشور اروپایی درس می خواندم. محل اقامتم تا دانشگاه فاصله زیادی داشت و روزانه فقط یك اتوبوس این مسیر را طی می كرد.
یك روز كه برای آخرین آزمون فارغ التحصیلی عازم دانشگاه بودم ، اتوبوسِ پر از مسافر، وسط راه خراب شد و روشن نشد. مسافران پیاده شدند و كنار جاده منتظر ماندند تا وسیله ای پیدا شود و آنها را به مقصد برساند. من كه از این وضعیت بسیار نگران بودم و وقت زیادی هم نداشتم، مرتب قدم می زدم و به جاده نگاه می كردم و حرص می خوردم كه زحمات چندین ساله ام در آستانه سفر به ایران بر باد رفت و...
در همین اثنا در ذهنم خطور كرد كه در ایران وقتی مشكلی داشتیم، متوسل به امام زمان(عج) می شدیم و از او كمك می خواستیم. با دل شكسته اشكم جاری شد . با خودم گفتم: یا صاحب الزمان(عج)! اگر امروز كمكم كنی تا به امتحان برسم، قول می دهم و متعهد می شوم تا آخر عمر نمازم را همیشه اول وقت بخوانم!
من هم ازهمه امیدوارتر سوار شدم. همین كه اتوبوس خواست حركت كند، همان آقای ناشناس بالا آمد و من را به اسم صدا زد و فرمود: قولی كه به ما دادی یادت نرود! نماز اول وقت را فراموش نكن!
هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود كه آقایی از دور آمد و با زبان محلی به راننده گفت: چی شده؟ بعد مقداری ماشین را دستكاری كرد و گفت: برو استارت بزن! ماشین خراب روشن شد و همه خوشحال سوار شدند.
من هم از همه امیدوارتر سوار شدم. همین كه اتوبوس خواست حركت كند، همان آقای ناشناس بالا آمد و من را به اسم صدا زد و فرمود: قولی كه به ما دادی یادت نرود! نماز اول وقت را فراموش نكن!
من كه نمی توانستم حرفی بزنم، فقط احساس كردم آقا رفت و من او را ندیدم! شروع كردم به اشك ریختن و گریه كردن!
بخش مهدویت تبیان
داستان عجیب ملاقات شیخ حسن با امام زمان(عج)
داستان ذیل در مورد شخصی است که عاشق دختر همسایشان شده است. او برای رسیدن به عشقش هر کاری می کند ولی نهایتا متوسل به درگاه امام زمان(عج) می شود و آخرش را هم که معلوم است....اما نکاتی بسیار تامل برانگیز در این داستان وجود دارد. منجمله اینکه زیارت وجود مقدس حضرت می تواند نصیب هر کسی بشود (و این نیست که خاص عرفا یا خواص باشد) و ثانیا برای دیدار حضرت لازم نیست که حتما درخواست بسیار عارفانه ای داشته باشی. ظاهرا کیفیت درخواست مهم است نه نوع درخواست. اینکه هر چی می خواهی را خالصانه طلب کنی. در هر صورت این داستان را با دقت مطالعه کنید.
عالم ثقه شیخ باقر کاظمی مجاور در نجف حدیث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که او را شیخ محمد حسن سریره می نامیدند. او در سلک اهل علم و مرد با صداقتی بود. بیمار بود و در نهایت تنگدستی و فقر و احتیاج زندگی می کرد. حتی قوت و غذای یومیه خود را نداشت و بیشتر اوقات به خارج نجف در بیابان نزد اعراف اطراف نجف می رفت تا این که قُوت و آذوقه ای برای خود تهیه کند امّا آنچه به دست می آورد او را کفایت نمیکرد . با همین حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده اش خواستگاری کرده بود اما فامیل های آن زن به سبب فقر و تهیدستی شیخ به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود .
هنگامی که تهی دستی و بیماری او شدت یافت و از ازدواج با آن زن مایوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حضرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه را از ناحیه ای که نمی داند ببیند و مراد خود از او بگیرد.
شیخ باقر میگوید : شیخ محمد گفت : من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه ! هنگامی که شب آخر فرا رسید شب زمستانی و تاریکی بود و باد تندی می وزید و کمی هم باران می بارید و من هم در دکّه های درب ورودی مسجد کوفه یعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمی توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سینه ام می آمد به داخل مسجد بروم و با من هم چیزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و این وضعیت سینه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشیده و دنیا در چشمم تیره شده بود و با خود فکر می کردم که این 39 شب ا پایان گرفت و این آخرین شب است و من کسی را ندیدم و چیزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار این سختی عظیم هستم و این همه سختی و مشقت و ترس را در این چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن یاس و ناامیدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود .
از او سوال کردم از کدام قبیله هستی ؟ فرمود : از بعضی از آنها . من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف . او در پاسخ جواب می داد : نه !! و من هر طایفه ای را ذکر می کردم او می فرمود : از آنها نیستم . این امر مرا خشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم و این لفظی است که معنی ندارد . او از سخن من تبسّم کرد و فرمود : چیزی بر تو نیست که من از کجا باشم اما چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده ای ؟
در این اثناء که در اندیشه بودم و کسی در مسجد نبود آتشی روشن کردم تا قهوه ای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم . زیرا عادت به آن داشتم و نمی توانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسیار کم بود . ناگهان شخصی را دیدم که از ناحیه در اول, به سوی من می آمد .
هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم این عرب بیابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در این شب تاریک بمانم و این امر هم بر اندوه من اضافه کرد. در این بین که من در اندیشه بودم او نزدیک من آمد و به من به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من در تعجب شدم از این که او اسم مرا می داند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او می روم .
از او سوال کردم از کدام قبیله هستی؟ فرمود: از بعضی از آنها. من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف . او در پاسخ جواب می داد: نه!! و من هر طایفه ای را ذکر می کردم او می فرمود : از آنها نیستم. این امر مرا خشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم و این لفظی است که معنی ندارد. او از سخن من تبسّم کرد و فرمود: چیزی بر تو نیست که من از کجا باشم اما چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده ای؟
من به او گفتم: برای چه سوال می کنی ؟ فرمود: ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی. من از حسن اخلاق و شیرینی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم میل به او پیدا کرد و او هر مقدار سخن می گفت محبت من به او زیادتر می گشت . برای او سیگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود : تو بکش من نمی کشم. در فنجان برای او قهوه ریختم و به او دادم او گرفت و کمی از آن نوشید و باقی را به من داد و فرمود : تو آن را بنوش. من آن گرفتم و نوشیدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشیده بود اما محبت من هر آن به او زیاد می شد. به او گفتم: ای برادر! خداوند تو را در این شب به سوی من فرستاده تا انیس من باشی.
آیا با من نمی آیی که نزد قبر مسلم(علیه السلام) برویم و آنجا بنشینیم و با یکدیگر صحبت کنیم ؟ فرمود : با تو می آیم اما جریان خودت را بگو . به او گفتم. من واقع را برای شما می گویم . من در نهایت فقر و نیازمندی هستم از آن وقتی که خود را شناختم و با این فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سینه ام بیرون می آید و معالجه آن را نمی دانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پیدا کرده ام و به سبب تنگدستی میسر نشده است که او را بگیرم. گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند: در حوایج خود قصد کن صاحب الزمان(عج) را ! و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته نما که او را خواهی دید و حاجت تو را برآورده سازد و این آخرین شب از چهل شب است و من در این شب چیزی ندیدم و در این شب ها من تحمل مشقت های زیادی کردم و این سبب آمدن من و این خواسته ها و حوائج من می باشد .
هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود : سینه ات خوب شد . دیدم سینه ام صحیح و سالم است و دیگر سرفه نمی کنم و یک هفته بیش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسایه را آسان کرد و از جایی که گمان نمی کردم فراهم شد. اما فقر و تهیدستی ام همچنان باقی ماند چنان که حضرت صاحب صلوات اللّه و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین خبر داده بود
آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجه نداشتم به من فرمود: اما سینه ات خوب شد و اما آن زن را به زودی می گیری و اما تهی دستی و فقر تو باقی می ماند تا از دنیا بروی و من هیچ توجه به این سخنان نداشتم . به او گفتم : به کنار قبر مسلم نمی روی ؟ فرمود: برخیز . برخاستم و متوجه جلوی خود بودم . هنگامی که وارد زمین مسجد شدم به من فرمود : آیا نماز تحیت مسجد نمی خوانی ؟ گفتم : چرا می خوانم . سپس او نزدیک شاخص که در مسجد است ایستاد و من هم پشت سر او به فاصله ایستادم و تکبیرة الاحرام گفته مشغول قرائت سوره فاتحه شدم .
من مشغول نماز بودم و سوره حمد را می خواندم . او نیز فاتحه را قرائت می نمود اما من قرائت احدی را همانند او از زیبایی نشنیده بودم . در آن هنگام با خود گفتم : شاید این شخص صاحب الزمان(عج) باشد و یاد سخنان او افتادم که دلالت بر آن میکرد . هنگامی که این مطلب در دلم خطور کرد, آن بزرگوار در حال نماز بود . ناگهان نور عظیمی او را احاطه کرد که دیگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمی دیدم اما او همچنان نماز می خواند و من صدای او را می شنیدم . بدنم به لرزه افتاد و از ترس نمیتوانستم نماز را قطع کنم . پس نماز را به صورتی که بود تمام کردم و نور از سطح زمین به بالا متوجه شد و من ندبه و گریه می کردم و از سوء ادبم با او در مسجد معذرت خواهی می نمودم. به او گفتم : شما صادق الوعد هستید و مرا وعده دادید که با من نزد قبر مسلم برویم در آن هنگام که با آن نور تکلم می گفتم دیدم آن نور متوجه به حرم مسلم شد که من هم متابعت کردم . آن نور داخل حرم شد و در بالای قُبّه قرار گرفت و همچنان بود و من گریه و ندبه می کردم تا فجر دمید و آن نور عروج کرد .
هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود : سینه ات خوب شد . دیدم سینه ام صحیح و سالم است و دیگر سرفه نمی کنم و یک هفته بیش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسایه را آسان کرد و از جایی که گمان نمی کردم فراهم شد. اما فقر و تهیدستی ام همچنان باقی ماند چنان که حضرت صاحب صلوات اللّه و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین خبر داده بود .
فرآوری: فاطمه زین الدینی
بخش مهدویت تبیان
در مدح دوازدهمين اختر امامت
سحر از دامن نرجس ، برآمد نوگلى زيبا
گلى كز بوى دلجويش ، جهان پير شد برنا
زهى سروى كه الطافش ، فكنده سايه بر عالم
زهى صبحى كه انفاسش ، دميده روح در اعضا
سپيده دم ز درياى كرم برخواست امواجى
كه عالم غرق رحمت شد، از آن مواج روح افزا
به صبح نيمه شعبان تجلّى كرد خورشيدى
كه از نور جبينش شد، منوّر ديده زهرا
چه مولودى كه همتايش نديده ديده گردون
چه فرزندى كه مانندش ، نزاده مادر دنيا
به صولت تالى حيدر، به صورت شبه پيغمبر
به سيرت مظهر داور، ولىّ والى والا
قدم در عرصه عالم ، نهاده پاك فرزندش
كه چِشم آفرينش شد، ز نورش روشن و بينا
به پاس مقدم او شد، مزيّن عالم پائين
ز نور طلعت او شد، منوّر عالم بالا
چو گيرد پرچم (انّا فتحنا)، در كف قدرت
لواى نصرت افرازد، بر اين نُه گنبد خضراء
شها چشم انتظاران را، ز هجران جان به لب آمد
بتاب اى كوكب رحمت ، بر افكن پرده از سيما
تو گر عارض بر افروزى ، جهان شود روشن
تو گر قامت برافرازى ، قيامت ها شود برپا
تو گر لشگر برانگيزى ، سپاه كفر بُگريزد
تو گر از جاى برخيزى ، نشيند فتنه و غوغا
بيا اى كشتى رحمت ، كه دريا گشت طوفانى
چو كشتيبان توئى ، ما را چه غم از جنبش دريا
خوش آن روزى كه برخيزد، ز كعبه بانگ جاء الحقّ
خوش آن روزى كه برگيرد، حجاب از چهره زيبا(1)
1- اشعار از شاعر محترم : مرحوم دكتر قاسم رسا ((ره )).
حاوی بیش از 60 مقاله در مورد تولد ،زندگینامه ، غیبت ، ظهور و مسائل بعد از ظهور امام زمان(عج)
حدود 30 پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان و شبهات مطرح شده
مناظرات و سوالات پیرامون امام زمان(عج) و مهدویت در انجمن گفتگوی دینی
مقالات مهدی شناسی و نحوه برگزاری جشنهای شعبانیه
پیامک و اشعار مهدوی
نوای صوتی و تصویری انتظار شامل مولودی ،کلیپهای زیبا و ناله های فراق
70 حکایت خواندنی از تشرفات و توسلات و ره یافتگان به ساحت مقدس امام زمان(عج)
معرفی سایتهای مهدوی با اینترانت رایگان
معرفی و دانلود کتابهای مهدویت
13 نرم افزار تلفن همراه پیرامون امام عصر(عج) و ...
منبع : http://www.askdin.com
حجم: 3/98 مگابایت
از عشق و مرام و معرفت آگاه است
هرکس که پناهنده به این درگاه است
هر کس که شود سائل سلطان نجف
از یُمن گدایی به در او شـــــاه است
زهراست اگر محور منظومه ی نور
خورشید پیمبر است و حیدر ماه است
هر کس ز علی و آل او گشته جدا
بیراهه گرفته پیش رو گمراه است
هر کس بِکَند چاه برای شـــــــــیعه
تا روز ابد خودش تَهِ آن چاه است
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
در مذهب حق علی ولی اللهاست
به حال نوکریم عشق میکنم اقا
فقط تو میخریم عشق میکنم اقا
اگرچه منع شمارند راه سرخ مرا
اسیر خودسریم عشق میکنم اقا
شبیه طفل پریشان بهانه میگیرم
عجیب مادریم عشق میکنم اقا
سرم به زیر کم اورده همیشگیه
مصاف دلبریم عشق میکنم اقا
کلاف اشک منو خیل عاشقان شما
اگرچه اخریم عشق میکنم اقا
خلاصه اه ندارم در این بساط ولی
همین که حیدریم عشق میکنم اقا
مهدی زراعتی
«شعر امام زمان»
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*
اس ام اس تبریک روز زن
بیشتر مردان موفقیتشان را مدیون زن اولشان هستند
و زن دومشان را مدیون موفقیتشان !!!
روز زن مبارک
اس ام اس روز زن
افتخار زنان همین بس که روز میلاد برترین گوهر خلقت
بانوی بهشت، فاطمه زهرا(س) روز زن نامیده شده است .
روز زن مبارک
اس ام اس روز زن
سهم من از زندگی دستان پر مهر تو شد
می ستایم من تو را تا آخر عمر همسرم
در میان اوج تنهایی تو با من مانده ای
تا تو باشی من چه غم دارم ز دنیا همسرم
روزت مبارک
اس ام اس روز زن
در ثانیههای بودنت میمانم
در فصل شکست خوردنت میمانم
یک سال نه ده سال چه فرقی دارد
تا لحظه دل سپردنت میمانم و دوستت دارم . . .
اس ام اس تبریک روز زن
همسر عزیزم
هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر
با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر
بر التهاب سرخ تنت نقش می زند
هر روز طرح پیرهنی عاشقانه تر
دوستت دارم ، روزت مبارک
اس ام اس روز زن
همسرم ؛ ای که در تاروپود وجودم و در جای جای قلبم
حضورت همیشه احساس می شود .
تو که گرمی بخش زندگی ام هستی ، همیشه دوستت می دارم .
روزت مبارک .
اس ام اس روز زن
مکرر گشته ام از زندگی سیر /بهای کادوی زن شد نفس گیر
چرا در روز زن طلا و سکه / ولی روز پدر شرت و عرق گیر !
اس ام اس روز زن
زن، عنصر تابناکی است که زیر بنای فضیلتهای انسانی
و ارزشهای والای خلیفها… در جهان است.
همسر عزیزم، روز زن بر شما مبارک باد
اس ام اس روز زن
ای زن، ای تصویرِ پاکِ نقش بندِ کاینات
ای تو را خوانده همه، پیدایی عشق و حیات
این ودیعه کرده در تو، آفرینشگر که چون
پروریدِیم، در تنت از خونِ خود در اندرون
اس ام اس روز زن
یک دهان خواهم به پهنای فلک / تابگویم وصف زن را یک به یک
زن مگو دریای راز مرد هاست / مرجع رازو نیازو دردهاست
زن چه باشد آشنایی ناشناس / هرزمان پیداشود در یک لباس
آسمان آبی چشمان تو مال من است / تا زنم پر در میان آسمانت همسرم
هر زمان تا از تمام زندگی خسته شدم / عاشقم کردی به راه زندگانی همسرم
روز مبارک ، دوستت دارم
اس ام اس روز زن
زنان تحصیل کرده همسران خوبی از آب در می آیند
زیرا برای این که توضیح دهند که چرا غذا شور یا بی مزه شده
واژه های بیشتری در دست دارند !
اس ام اس روز زن
پنهان نمیکنم ز شما ، دوست دارمت
اندازه خدا ، به خدا دوست دارمت
هرچه از زمین و زمان خسته ام ولی
برون از تمام قید و بندها دوست دارمت
روزت مبارک
اس ام اس روز زن
نام تو رازی نوشته بر بال پروانه هاست
گلها همه به نام تو مشهورند
آیینه های از انعکاس نام تو می خندند
و من تنها برای تو می گویم
زندگی کن تا زنده بمانم
روزت مبارک
اس ام اس روز زن
زن ، روشن ترین افق پیروزی ، پرشکوه ترین اوج موفقیت است
بوسه بر دستان پر مهرت میزنم و شکوه بیشتر را برایت آرزو میکنم
همسر عزیزم ، روزت مبارک
اس ام اس روز زن
روز زن، روز نور گرفتن از درخشان ترین خورشید هدایت
روز آموختن باغبانی گل های خوشبوی یاس و نرگس
بر همه رهروان جاده سعادت مبارک باد . . .

اس ام اس روز زن
میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل
صدیقه کبری ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
و هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر
را به همه مادران تبریک و تهنیت میگوئیم . . .
اس ام اس روز زن
مژده به آقایان :
پژو ۴۰۵بدون ایر بگ – بدون کمربندایمنی – آماده آتش سوزی بدون دلیل
دوگانه سوز و آماده انفجار- بهترین هدیه برای همسر دلبندتان در روز زن !
اس ام اس روز زن
دو موجود هستی گرامی تر است
یکی میهن و دیگرش مادر است
ستایش کنم زن که او مادر است
که مادر سزاوار زیب و زر است
تو ای مادر من نوای میهن من
کنم خواب در اغوشت ای سرور من
«اس ام اس تبریک روز مرد»
ای کاش گذر زمان در دست من بود تا لحظه های شیرین با تو بودن را
اینقدر طولانی میکرم که برای بی تو بودن وقتی نمیماند
روزت مبارک
اس ام اس تبریک روز مرد
توی این روز عزیز ، توی این لحظه های قشنگ
زیباترین کلمه ای که میشه گفت یک ” دوستت دارم “
به همراه یک آسمان عشق و تمنا
تقدیم به تو همسر عزیزم ، روزت مبارک
اس ام اس تبریک روز مرد
چه حکایت جالبیست ، کلمه ی زندگی با “زن” آغاز میشود و مردن با “مرد”…
روز مرد مبارک باد
اس ام اس تبریک روز مرد
امروز به نام پدران نام گرفت / زن رفت و ز همسر خودش وام گرفت
هر مرد در این روز بدیدم، کادو / جوراب ، لباس زیر یا مام گرفت
اس ام اس تبریک روز مرد
وای روز مادر و روز پدر / جدم از ناراحتی آید به در
روز مادر یک النگو می دهم / زن دهد جوراب در روز پدر
تازه پول دومی را هم زمن / می ستاند از طریق گل پسر
قیمت جوراب من هم لاجرم / از النگو هست قدری بیشتر !
اس ام اس تبریک روز مرد
اینکه از جیب پدر بچه او با خبر است
اینکه زن درک کند شوهر او در بدر است
اینکه احساس کند وضع چقدر خر تو خر است !
بهترین هدیه روز پدر است !
اس ام اس تبریک روز مرد
همسر بی همتای من ، با یک دنیا عشق روز مرد را به تومهربانترین و تنها تکیه گاهم
تبریک میگویم و آزروی بهترین ها را برایت دارم
دوست دار تو . . .
هشدار به مردان
به زودی مردان چینی با توقع ناچیز،
کم اشتها،و کارکرد ۲۴ ساعته، بدون مادر و خواهرو قوم و خویش،
با عمری اندک و قابل تغییر به صورت دلخواه
در هر زمان و بدون نیاز به هدیه روز مرد وارد کشور میشوند !
اس ام اس تبریک روز مرد
به علت زن ذلیلی مردهای این دوره و داشتن خاصیت زنانه ی اکثر مردها
و کمبود یا نبود مردهایی مثل حشمت فردوس امسال روز مرد مجدداً روز زن اعلام شد
بزن کف قشنگه رو به افتخار خودمون
دوباره روزمون مبارک
اس ام اس تبریک روز مرد
انواع روش های خودکشی
مرگ موش ، طناب دار ، قرص خواب ، پرش از بلندی ، رفتن ریز قطار !
اما همه ما شوهر کردن را انتخاب کردیم !
مرگی آرام ، مطمئن ، تظمینی ، تدریجی !
روز مرد بر شیر زنان مبارک !
اس ام اس تبریک روز مرد
مرد یعنی کار و کار و کار و کار
یکسره در شیفت های بیشمار
مثل یک چیزی میان منگنه
روز و شب از هر طرف تحت فشار
مرد یعنی سکته ، یعنی سی سی یو
ختم مطلب ، مرد یعنی جان نثار
خلقتش اصلا به این درد بود
تا درآرد روزگار از وی دمار
روز مرد مبارک
بسوزد دلت که سوزاندی دلم را
به ویرانی کشاندی منزلم را
فکندی زیر پا احساس و شورم
نکردی رحم، حتی بر غرورم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم را شبی در حضورم شکستی
نه آینه، حتی غرورم شکستی
ندادی به خلوتگاه عشق راهم
پلی بود اگر در عبورم شکستی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شده بازیچه ای قلب صبورم
شکستی عاقبت بال غرورم
به آسانی گذشتی از کنارم
مثال دفتری کردی مرورم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خدا بودم خداي خودپرستان
گدا كردي مرا تو سنگ مغرور
مرا باور به بي همتائي ام بود
مرا از باور خود كردي ام دور
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تمام روز و شب با بيقراري
به شوق روي تو بيدار هستم
اگرچه بي غرورم زنده اما
به شوق لحظۀ ديدار هستم !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غرور من که زسختی به کوه میمانست ، کمر به کشتن خود بست و خاک پای تو شد
دلم که به همه بیگانه بود و یار نداشت ، چه دید در تو که اینگونه آشنای تو شد ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ وقت مغرورنشو ، برگ ها وقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دوستی شوخی سرد آدماست ، بازی شیرین گرگم به هواست ، واسه کشتن غرورمن و تو ، دوستی توطئه ثانیه هاست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش غرورم را که در پستوی سادگیم پنهان بود می یافتی ، اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی برای در هم شکستن غرورم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همه بغض من تقدیم غرورنازنینت باد ، غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق می ورزند تا به معشوق
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گرچه ای دوست غروردلت احساس مرا درک نکرد ، آفرین بر غم عشقت که مرا ترک نکرد .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عزيز تر از جانم
من در چشم تو کتاب زندگي را ميخوانم
و هر بار که مژه هاي تو به هم مي خورد
يک صحفه از اين زندگي را براي من ورق ميزند
سالروز يكي شدنمان مبارك
=====================
با تو بودن برايم بهترين لحظات زندگي است
ومن وجود پر مهر و سرشار از عشق تو
را در كاشانه قلبم به وضوح ميبينم
ومي دانم با تو ميشود به خدا رسيد
سالگرد ازدواجمان مبارك بر هر دومان...
=====================
...سال از با هم بودمان گذشته و من هروز بيش از پيش به اين راز پي ميبرم كه تو خلق شده اي براي من تا زيباترين زندگي را برايم بسازي
سالروز ازدواجمون مبارك
هروز با شوق ديدنت چشم ميگشايم و وقتي تو را در كنارم ميبينم دوست دارم بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شكر كنم كه چون تويي را به من هديه داد
سالروز آغاز با هم بودمان مبارك
=====================
از وقتي با هميم روزها و روزها گذشته چه تلخ چه شيرين معبود را شاكرم كه در تلخيها كنارم بودي و در شاديها را به كامم شيرين تر كردي
عزيز لحظه هاي بيقراريم سالگرد ازدواجمان مبارك
=====================
... سال پيش زيبا ترين عروس دنيا از آن من شد كه تا ابد در قلبم زيباترين خواهد ماند
سالروز بهترين روز زندگي ام بر هر دومون مبارك
... سال از پيوندمان گذشت
اي کاش گذر زمان در دستم بود تا لحظه هاي با تو بودن را آنقدر طولاني ميکردم
که براي بي تو بودنم وقتي نميماند
=====================
شنيدم دوست داشتن از عشق برتر است حالا ميتوانم كاملا این جمله را درك كنم چون تا قبل از ازدواج عاشقت بودم اما حالا چون كودكي وابسته به مادر دوستت دارم و از بودنت لذت ميبرم
سالگرد ازدواجمون مبارك
=====================
بر من مباد بي توماندن بي توبودن بي تو خفتن بي تو رفتن
سالروز باهم بودنمان مبارك
عزيزم آهنگ صدايت زيبا ترين ترانه زندگيم
نفس هايت تنها بهانه نفس کشيدنم و وجودت تنها دليل زنده بودنم است
پس با من بمان تا زنده بمانم ...سالگرد ازدواجمون مبارك
=====================
عزيزم بهترين انتخاب عمرم همراه شدن با تو در مسير زندگي است
هر چيز خوبي در دنيا فقط يکيست ?..شاخه گل به مناسبت ... سالگرد
ازدواجمان تقديمت ميکنم ?.....ياد آور بهترين انتخاب زندگي ام را فراموش نميکنم
=====================
يک تکه بلور از جنس حضور / يک ياس سپيد از رنگ اميد
با هرچي وفاست از سوي خدا / همه تقديم تو باد
عزيزم امروز فراموش نشدني ترين روز زندگيمه
سالروز ازدواجمان مبارك
خوب است و قشنگ اين که دلگير شويم / در دام دل شکسته زنجير شويم
اي عشق هميشه از خدا ميخواهم / کنار من باشي و پا به پاي هم پير شويم
همسر عزيزم سالروز عهد و پيمان جاويدانمان مبارک . . .
=====================
قشنگ ترين تصوير عمرم عکس نازنيني از نخستين ديدن توست
خوش آهنگ عمرم يادگار دلنشين اولين خنديدن توست ...
سالروز ازدواجمان . . . دوستت دارم
تعداد صفحات : 32
معـــرفـــــت

سيد ابوبکر بن شهاب علوي حسيني حضرمي، نسب او به امام جعفر صادق عليه السلام مي رسد. او به سال 1262 ه. ق در قريه اي از بلاد حضرموت متولد شده و به سال 1341 ه. ق در حيدر آباد دکن از بلاد هند وفات يافته است.


نام عطيه، همواره در کنار نام جابر بن عبدالله انصاري مطرح مي شود که با هم پس ازشهادت امام حسين «ع » در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابينا شده بود، عطيه او را در اين زيارت همراهي مي کرد.بنا به برخي نقلها، هنگام بازگشت اهل بيت از سفر شام، در کربلا با جابر و عطيه برخورد کردند.عطية بن سعد بن جناده عوفي، از رجال علم و حديث شيعه بود.وي در زمان خلافت امير المؤمنين «ع » در کوفه به دنيا آمد.نام عطيه، به پيشنهاد آن حضرت بر وي نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود که حتي در کتب رجالي اهل سنت هم توثيق شده است.وي به جرم تشيع و هواداري علي «ع » از سوي حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستور حجاج، او را گرفتند و چون حاضر نشد علي عليه السلام را لعن کند، چهار صد تازيانه بر بدنش زدند و موي سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتي به کوفه بازگشت.در کوفه بود تا در سال 111 هجري در گذشت.


او از طايفه ازد، ساکن کوفه و مردي ميان سال بوده است.او از نيکان و شجاعان، و زهاد و عباد و مجاهدين شيعيان محسوب مي شد.عبدالله چشم چپش را در جنگ صفين و چشم راستش را در جنگ جمل از دست داده بود و هميشه در مسجد اعظم کوفه عبادت مي کرد.طبق نقل تواريخ، بعد از شهادت امام حسين عليه السلام و مسلط شدن ابن زياد بر کوفه، طرفداران اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قلع و قمع شدند و ابن زياد، با کمال جسارت، روي منبر مسجد کوفه به اميرمؤمنان و فرزندان او عليهم السلام اهانت مي کرد که با عکس العمل شديد مردم، از جمله عبدالله بن عفيف روبرو شد که به فرمان ابن زياد به شهادت رسيد.
