حضرت معصومه یک دختر پر از احساس بود
خواهر شمس الشموس و کوهی از الماس بود
او برای شیعیان مانند زهرای بتول
عطر او همچون شمیم غنچه های یاس بود
حضرت معصومه چون دُری میان شهر قم
نایب زهرا در ایران بین خلق الناس بود
حضرت معصومه یک دختر پر از احساس بود
خواهر شمس الشموس و کوهی از الماس بود
او برای شیعیان مانند زهرای بتول
عطر او همچون شمیم غنچه های یاس بود
حضرت معصومه چون دُری میان شهر قم
نایب زهرا در ایران بین خلق الناس بود
سرود میلاد حضرت معصومه (س)
سرود اول :
مدینه مهمونی شده روح کوثر اومد
برای دیدنش ببین ملک باسر اومد
امام رضامون دیگه از تنهایی دراومد
امید دل بابا اومد
زینب رضا دنیا اومد
پریده دل بی قرارم از تو سینه 3
گاهی قم و مشهده و گاهی مدینه 3
مولاتی حضرت معصومه
به افتخار قدمش پر شده سبوها
اومده با اومدنش شب آرزوها
گفته به مدحش پدرش فداها ابوها
توی دلربایی بی همتاست
سر تا قدمش مثل زهراست
مگه میشه دستامونو خالی بذاره 3
اونی که کریمه است وفاطمه تباره 3
مولاتی حضرت معصومه
یه عمره به زیارتت دلامون مبتلاست
برای این دل غریب که همیشه تنهاست
شهر قمت مدینه و مشهدم کربلاست
مست مست مستم از جامت
قلبم کفتر روی بامت
کافیه یه بار بی بی بهمون بخنده 3
خدا در دوزخ و به رومون می بنده 3
مولاتی حضرت معصومه
*یا فاطمه المعصومه*
سائل لطف نوشتند بني آدم را
سر ِ اين سفره نشاندند همه عالم را
صبح فردا عجبي نيست اگر بنشانند
يك طرف آسيه و يك طرفت مريم را
حس ِ معراج نشينيِ من اين است فقط
گوشه اي از حرمت پهن كنم بالم را
در ضريحت شرف آدميت ريخته اند
پس محال است كه آدم نكند آدم را .
همه بالفعل مسيح اند اگر پخش كنند
نفس ِ دختر موسايِ مسيحا دم را
مثل يك عرش براي تو حرم ساخته اند
كاش ميشد حرم حضرت زهرا هم را
با گدايي حرم فخر به دنيا داريم
هرچه داريم از اين دختر موسي داريم
قصد كردي بكِشي و بكِشاني همه را
تا به معراج ِ بلندت برساني همه را
ريشه هاي دلِ ما رشته اي از چادر توست
چادرت را بتكان تا بتكاني همه را
به خدا ذره اي از خانمي ات كم نشود
چه براني همه را و چه بخواني همه را
تربت پاي تو بودن چه به ما مي آيد
پس چه بهتر سر راهت بنشاني همه را
يك دو قرباني ما نيست برازنده ي تو
وقت آن است بيايي بستاني همه را
بشكند گر سر عشاق فداي سر تو
همه ي ما به فداي نخي از معجر تو
ما گداييم همه وقت نظر داشتنت
خاك پاييم همه وقت گذر داشتنت
آمدي مردم ايران به نوايي برسند
ورنه جز اينكه بهانه ست سفر داشتنت
علم شد تربت سجاده ي بيت النّورت
حوزه ي علميه شد لطف سحر داشتنت
يك نفس در جگرت سوخت و شد روح الله
بركت داشت چقدر ، آهِ جگر داشتنت
فتنه اي آمد و چون فاطمه جمعش كردي
اي به قربان تو و سينه سپر داشتنت
در طريقت نفس از پا كه بيفتد خوب است
سير معراج به اينجا كه بيفتد خوب است
گاه بابا سخنش را به تو تنها ميگفت
چون نبي گرچه علي داشت به زهرا ميگفت
جايگاه تو چنان در نظرش بالا بود
جاي آن داشت به تو اُمِّ ابيها ميگفت
دست خطِ تو كه ميديد فقط مي بوسيد
تا كه يادِ تو مي افتاد "فداها" ميگفت
خبر از عصمت بي چون و چرايت ميداد
هر امامي كه مقامات شما را ميگفت
عمه ي كرب و بلا در تو تجلي كرده
بايد اين آينه را زينب كبري ميگفت
بر روي چشم همه جاي شما محفوظ است
احترام تو در اين شهر خدا محفوظ است
مطمئن باش در اين شهر پريشان نشوي
بي برادر نشوي پاره گريبان نشوي
مطمئن باش كسي سنگ نمي اندازد
از عبورت ز سر كوچه پشيمان نشوي
محملت بر روي چشم همگان جا دارد
به خدا مورد آزار مغيلان نشوي
آن قدر پوشيه و حله سرت ميريزند
زير يك معجر پاره شده پنهان نشوي
زيور آلات تورا مردم اينجا نبرند
وسط خيمه ي آتش زده حيران نشوي
محملت شعله ور از واژه ي غارت نشود
حَرمت بسته به زنجير اسارت نشود
#شاعر استاد ارجمند
#علي_اكبر_لطيفيان
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
📌سبک زمینه
تخریب قبور بقیع
چندشبیه دلم گرفته
نه واسه کربلا نه مشهد
چندشبیه میخوام برم تا
یه حرم بی صحنو گنبد
اون حرمی که زایری نداره
حرمی که مسافری نداره
راهی که میخوره به زیر پاشون
حتی اگه بخوای بری نداره
دلم چه بیقراره
غم از چشام میباره
شده دوباره دردم
بقیع حرم نداره
بقیع حرم ندار(3)
خونه دلم برا مزاری
که سایبونش دل ابراس
بمیرم اینحا خاک پاکش
مدفن بچه های زهراس
اون حرمی که زایراش غریبن
اون حرمی که خادماش عجیبن
اونجا همه بدن با زایرایی
که عاشق شمیم بوی سیبن
بازم دلم غمینه
میخواد بره مدینه
میخواد رو خاک سرد
مزارشون بشینه
دلم چه بیقراره ....
بقیع حرم نداره(3)
📚شعر وسبک:
محمدجواد حیدری
🎤بنفس:
کربلایی محسن صایمی
واحد شهادت امام جعفر صادق
سبط احمد جان پیغمبری نور چشم و زاده ی حیدری
وارث روضه های (مادری)3
بیقرارم میکنه اسم مدینه
آرزو داره دل اون روز و ببینه
روی خاکا تو بقیع میزنه سینه
یا ابا عبدالله یا امام صادق
******
پیرمردی خسته و نیمه جون دست و پاش دیگه نداره توون
یاد مادرش شده (روضه خون)3
بردن اسم قشنگش دل میبره
غربتش ارثیه ی باباش حیدره
روضش هم شبیه روضه ی مادره
یا ابا عبدالله یا امام صادق
******
شیعه و شاگرد این مکتبیم عمریه که در تاب و در تبیم
ما همه جان بر کف (زینبیم)3
عشق زینب تو رگ و توی خونمه
سینه زدن از غمش آب و نونمه
روضه شام بلا قاتل جونمه
یا عقیله العرب یا سیدتی
شاعر : محمد زنجانی
زمینه شهادت امام صادق(ع)
وای؛
بازم آتیش و حرم
کوچه و چشم ترم
به زمین خوردم همون جا
که زمین خورد مادرم
حرمت منو قد خمیدم و...
حرمت محاسن سفیدم و...
چرا نگه نداشتن
نیمه شب در و زدن شکستن و...
دستامو میون کوچه بستن و...
پا رو دلم گذاشتن
خونه ی من سوخت مثه خونه ی زهرا
مثه خیمه ی زینب ، واویلا
بند دوم
وای؛
اگه پشت مرکبم
جونم اومد به لبم
خدا می دونه که تنها
یاد عمه زینبم
روز خوش مدینه من ندیدم و...
ای خدا میدونی که بریدم و...
تو دله من بهونه است
اشکامه به یاد لاله ی حسین
رو تنم مثه سه ساله ی حسین
اثر تازیونه است
دستامو بستن مثه دست مولا
مثه دست زینب ، واویلا
بند سوم
وای؛
شده مردن آرزوم
کشیدن شمشیر به روم
ولی دیگه مثله جدم
نبریده شد گلوم
وای از اون روزی که توی قتلگاه
تشنه لب غریبونه و بی گناه
پسر زهرا جون داد
وقتی دید چشای خواهرش تره
بی حیا اومدش و به اون سره
بریده رو نشون داد
غصه ی زینب تو غروب عاشورا
شده غارت معجر ، واویلا
معـــرفـــــت
سيد ابوبکر بن شهاب علوي حسيني حضرمي، نسب او به امام جعفر صادق عليه السلام مي رسد. او به سال 1262 ه. ق در قريه اي از بلاد حضرموت متولد شده و به سال 1341 ه. ق در حيدر آباد دکن از بلاد هند وفات يافته است.
نام عطيه، همواره در کنار نام جابر بن عبدالله انصاري مطرح مي شود که با هم پس ازشهادت امام حسين «ع » در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابينا شده بود، عطيه او را در اين زيارت همراهي مي کرد.بنا به برخي نقلها، هنگام بازگشت اهل بيت از سفر شام، در کربلا با جابر و عطيه برخورد کردند.عطية بن سعد بن جناده عوفي، از رجال علم و حديث شيعه بود.وي در زمان خلافت امير المؤمنين «ع » در کوفه به دنيا آمد.نام عطيه، به پيشنهاد آن حضرت بر وي نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود که حتي در کتب رجالي اهل سنت هم توثيق شده است.وي به جرم تشيع و هواداري علي «ع » از سوي حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستور حجاج، او را گرفتند و چون حاضر نشد علي عليه السلام را لعن کند، چهار صد تازيانه بر بدنش زدند و موي سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتي به کوفه بازگشت.در کوفه بود تا در سال 111 هجري در گذشت.
او از طايفه ازد، ساکن کوفه و مردي ميان سال بوده است.او از نيکان و شجاعان، و زهاد و عباد و مجاهدين شيعيان محسوب مي شد.عبدالله چشم چپش را در جنگ صفين و چشم راستش را در جنگ جمل از دست داده بود و هميشه در مسجد اعظم کوفه عبادت مي کرد.طبق نقل تواريخ، بعد از شهادت امام حسين عليه السلام و مسلط شدن ابن زياد بر کوفه، طرفداران اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قلع و قمع شدند و ابن زياد، با کمال جسارت، روي منبر مسجد کوفه به اميرمؤمنان و فرزندان او عليهم السلام اهانت مي کرد که با عکس العمل شديد مردم، از جمله عبدالله بن عفيف روبرو شد که به فرمان ابن زياد به شهادت رسيد.